بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۳ مطلب با موضوع «زندگی پس از زندگی» ثبت شده است

 همیشه بازنویسی‌ جواب می‌دهد، گاهی باید صفحاتی را پاره کرد،

گاهی باید بخش عمده‌ای را حذف کرد ، فراموش کرد و امید به جبران داشت.

در آخرین شب قدر به نواهای گرم زیر گوش جان بسپاریم و لحظاتی به سینه بزنیم.

اگر نرمه اشکی به چشمتان آمد، من روسیاه را هم دعا کنید.

سر چگونه بردارم، کرده معصیت خوارم

با محبت زهرا تا نجف کشیدم پر

شب قدر و شب وصل و شب دیدار یار آمد

لطف حسین ما را تنها نمی‌‌گذارد

 

مطالب بیشتر:

عشق و عاشقی با محبوب

 

 

رضا کشمیری

معرفی کوتاه:

 این کتاب تجربه نزدیک به مرگ سه نفر را روایت می‌کند. بسیار تکان‌دهنده و پر از نکات ارزشمند و واقعا طلایی است. باید به خودمان برگردیم و گذشته را جبران کنیم. همین امروز هم دیر است! مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد. این کتاب توسط نشر معارف به چاپ سی و سوم رسیده است.

قطعاتی از کتاب:

-مثل یک چراغ روشن که درون و بیرونش را نور فرا گرفته باشد. اما ... اما فقط نور نبود. در واقع، مخلوطی از درخشش خالص، عشق ، ایمان و دانایی عظیم بود. احساس کردم پر از عشق، پر از آرامش، پر از ایمان شده‌ام ... (ص۶۶)

-این هم به آن تجربه مربوط می‌شود. هر وقت، ساعتی به دست می‌بندم، عقربه‌هایش از حرکت می‌ایستد. هر وقت موبایلی به دست می‌گیرم سیستم گیرنده و فرستنده‌اش از کار می‌افتد. گمان می‌کنم تجربه مرگ، تغییراتی در میدان الکترومغناطیسی بدنم ایجاد کرده است. (ص۸۰)

-ناگهان همان جا، بین هوا و زمین ، ثابت و آویزان ماندم. البته جسمم از من جدا شد و به سمت پایین سقوط کرد. انگار، تا پیش از آن لحظه، پالتویی از جنس فولادی سنگین روی دوشم داشتم ... خیلی خیلی لذت بخش بود... (ص۱۰۴)

-تا چه اندازه به جسد خاکی خود علاقه داشتید؟

-اصلا علاقه‌ای به او نداشتم. از نظرم فقط یک لاشه زشت، بدبو، سنگین و دل به هم زن بود. با وجود این کنجکاو بودم که بدانم سرانجامش چه می‌شود. (۱۰۸)

-... هر چیزی در دنیای مادی دارای قوه ادراک است. هر کلمه یک کتاب، هر نُت موسیقی، هر ذره عطر، شعور و احساس و حافظه دارد. همه آنها صداهای اطراف خود را می‌شنوند.تصاویر اطراف خود را می‌بینند ...  (ص۱۳۷)

رضا کشمیری

معرفی کوتاه:

این کتاب روایت تجربه‌ای نزدیک به مرگ است. راوی که می‌خواهد ناشناس بماند، دیده‌ها و شنیده‌های خود را در سه دقیقه مرگش نقل می‌کند، بسیار آموزنده است و با تمام آیات و روایات مربوط به معاد و قیامت انطباق کامل دارد.

برای هر یک از ما مطالعه این کتاب تجربه‌ای فوق‌العاده مهم و اثرگذار است، هر کس مناسب حالش! باید بخوانیم و بر زندگی گذشته خود تطبیق دهیم و اشک بریزیم و آه حسرت بکشیم که چگونه فرصت ها را از دست داده‌ایم و می‌دهیم.

جملاتی زیبا و مهم از کتاب:

معمولا وجود نورانی می‌پرسد که: با عمر خود چه کرده‌ای؟ تقریبا همه کسانی که این مرحله را می‌گذرانند، با این عقیده به زندگی بار می‌گردند که مهمترین کار در زندگیشان، عشق و محبت به خدا و بندگان خداست و پس از آن علم و ... (ص۹)

فشار روحی شدیدی داشتم. کم مانده بود دق کنم. نابودی همه ثروت معنوی‌ام را به چشم می‌دیدم. نمی‌دانستم چه کنم. هر چه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود. (ص۲۷)

ای کاش کسی بود که می‌توانستم گناهانم را به گردن او بیاندازم و اعمال خوبش را بگیرم! اما هر چه می‌گذشت بدتر می‌شد. جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می‌خورد. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. (ص۲۹)

خلاصه پس از التماس‌های من، ثواب دو سال عبادت‌های مرا برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود. دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود. دو سال عبادتم را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مومن! (ص۳۵)

بنده خدا این پیرمرد، خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره‌ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت سمت بهشت برزخی. برای تهمت به یک نوجوان، یک حسینیّه را که بااخلاص وقف کرده بود، داد و رفت! (ص۳۸)

جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور بود تو را بکشد. اما صدقه‌ای که آن روز دادی مرگ تو را عقب انداخت! همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم ... (ص۴۴)

جوان پشت میز، وقتی عشق و علاقه من را به شهادت دید جمله‌ای بیان کرد که خیلی برایم عجیب بود. او گفت:  « اگر علاقمند باشی و برای شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامی که شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را به عقب می‌اندازد ... » (ص۵۰)

در لحظات بررسی اعمال، ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیه السلام با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی علیه السلام در نامه عمل شما ثبت شده است. (ص۵۷)

این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من زود قضاوت کرد.

رضا کشمیری