معرفی کوتاه:
این کتاب به نثری ساده و نافصیح نوشته شده و مترجم سعی کرده به شیوه نویسنده وفادار بماند و همین کار را جذاب و ماندگار کرده است. خداحافظ گاری کوپر یکی از آخرین آثار رومن گاری است، نالهی نسل جوان امروز است علیه نظام قهار و ضدانسانی ماشین و نعرهی انزجار انسان است علیه تعفن منجلاب تمدن امروز. جناب سروش حبیبی این رمان را ترجمه و انتشارات نیلوفر آن را به چاپ رسانده است.
جملاتی زیبا از کتاب:
بعد از سه ماه که عزی مثل بلبل انگلیسی حرف میزد، فاتحه دوستیشان خوانده شد. مثل این بود که حجاب زبان یکباره بین آنها کشیده شده است. حجاب زبان وقتی کشیده میشود که دو نفر به یک زبان حرف میزنند. آن وقت دیگر امکان تفاهم آنها به کلی از بین میرود. (ص۸)
در ایالات متحده ، مسئله زبان وحشتناک بود. هر کس و ناکسی میتوانست با آدم حرف بزند و آدم در مقابل هر احمقی که ویرش میگرفت و یکهو از آدم خوشش میآمد، بی دفاع بود. (ص۲۰)
سپیده دودل بود و بدمم ندمم میکرد و مرغابیهای دریایی که بر آسمان غمزده و شیری رنگ صبح حرکت میکردند و شیونهای غمزده و احمقانهشان گوش را میآزرد ، از پنجره قایق دیده میشدند. (ص۱۶۶)
صدای عرعر خری را میشنوید، خری است و بسیار هم خوشبخت است. آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است. ولی آدم با خودش میگوید: « خدایا چقدر غمناک است! » عرعر خرها دل آدم را کباب میکند. ولی این برای آن است که خر واقعی خود ما هستیم. (ص۱۶۶)
عشق زندگی است که سعی میکند شما را دوباره گرفتار خودش بکند. آن وقت است که این عجوزهی هزار داماد، باز شروع به بزک میکند. ولی وقتی به ارتفاع سه هزار متری میرسید و تا هم فیها خالدونتان شروع به یخ زدن میکند، دیگر هیچ چیز را حس نمیکنید. (ص۱۹۱)
مطالب بیشتر:
دستتون درد نکنه بابت معرّفی کتاب.
من یک آدم وسواسی هستم و سراغ هرکتابی نمیرم، مگر اینکه کسی بهم توصیه کنه. مثل شما.