انتخاب شده به عنوان بهترین رمان سال ۱۳۷۸
معرفی کوتاه:
دستمایه رمان " نیمه غایب " زندگی پنج تن از نسل جوان و جوانی پشت سر گذاشتهی امروز ، در دانشگاه و میانهی کشاکش های سال های دهه ی شصت است. در داستان بیشتر به کش مکش و رابطه انسان ها و اجتماع و تخاصم بین آنها پرداخته شده و به قرارداد های سنتی و غیر سنتی و زندگی هر یک از شخصیتها با آنها و مشکل آنها با سنت ها و در گیری هایشان. این کتاب تا کنون ۱۸ بار توسط نشر چشمه تجدید چاپ شده است.
جملاتی زیبا از کتاب:
کشیک شب، نرس ، فقط مانتویی نازک، تکیه داده به تخت ایستاده، توی تاریکی، چشمها نیمهباز ، با سری که انگار روی گردن سنگینی میکند و جایی نیست تا سنگینیاش را روی آن بگذارد. نفسهایی عمیق و آرام. همان طور در پیچ و تابی نرم و کند در هوا. (ص۸)
شاخههای گل توی دستهاشان گرفته بودند و چشمهاشان خیس از اشک بود یا مات و پشت لایهای از اندوه. به تریلیها رسید که چنان کند و بیتکان پیش میرفتند که انگار روی هوا بودند و فقط درجا میزدند... دستها از کنار و روی هم دراز میشد تا به اولین تابوتها برسند و آنها را مسح کنند یا گل به روشان بریزند، که از سفری دراز برگشته بودند- از پایان جنگ نزدیک به دو سال گذشته بود. (ص۷۰)
تلخی چای زبان و سق دهان و بعد گلو و بعد تمام سینهاش را پر میکند. به سرفه میافتد و نفسش در نمیآید. اشک توی چشمش جمع میشود و سرفهاش تمام نمیشود. صورتش را اشک میپوشاند. گریه نمیگذارد درست سرفه کند و سرفه امان نمیدهد که نفس بیرون بیاید. (ص۱۴۶)
بیشتر صندلیهای پلاستیکی از حالا پر است و سرها خم روی میز، و دهانها پر، از استانبولی یا خنده یا حرف. سر و صدای سینیها و بشقابهای استیل از همه بیشتر است... دختر پشت سری چپچپ نگاهم میکند، مثل اینکه به نظرش غیردانشجوییام که آمده تا از ارزانی این غذای مزخرف استفاده کند. (ص۲۳۲)
مطالب بیشتر:
سلام،
زیبا بود.