عقابهای تپه ۶۰ / محمدرضا بایرامی
معرفی کوتاه:
این کتاب یک رمان برای گروه سنی نوجوانان به بالا میباشد. راوی داستان احمد است که با دوستش سعید به دسته اطلاعات عملیات میرود و جزو نفرات گشتی شناسایی میشود ... برای پیدا کردن لانه عقابها به بلندی تپه ۶۰ میروند و دشمن آنها را میبیند. با زحمت زیاد فرار میکنند اما عقاب مادر ترکش خورده و میمیرد، احمد بچه عقاب را شبانه از لانهاش میگیرد و با مهربانی و دلسوزی تمام تر و خشک و تربیت میکند. ... در نهایت یک روز گروه گشتی آنها به مخمصه میخورد و آذرخش( همان بچه عقابی که دیگر عقابی بالغ و باشکوه شده) به کمک آنها میآید ... . این رمان جذاب و پرکشش توسط انتشارات سوره مهر تاکنون پنج بار و در ۲۰۰ صفحه به چاپ رسیده است.
چند عبارت زیبا از کتاب:
میخواهم از لانه برش دارم، اما یکهو تکانی میخورد و گردن میکشد و تا به خودم بیایم، انگشتم را به شدت نوک میزند. دستم را به سرعت عقب میکشم ... بیاختیار چند بار دستم را تو هوا تکان میدهم. با این کار، دردش کمتر میشود. ... با همراه داشتن جوجه، احساس آرامش میکنم و از تنهایی درمیآیم. ... (ص ۶۷ و ۶۸)
چشم میدوزم به آسمان و گوش میسپارم به صداهایی که باید بلند شود. به صداهایی که منتظرشان هستیم. باز هم انتظار. انتظاری کشنده و نفسبر. آیا آذرخش موفق خواهد شد؟ آیا تو دسته خواهد نشست؟ آیا پیام را خواهد رساند؟ آیا به موقع آتش خواهند ریخت؟ .. هزاران آیا، مثل خوره درونم را میخورد و بیقرارم میکند. (ص ۱۹۴)
یکی از علایق خود من معرفی کتاب است
وبلاگی با همین عنوان هم در دست اقدام دارم اما خب مشکل اینجاست ظرفیت تک تک آدم ها به تنهایی برای ایجاد جریان کافی نیست
اگر تمایل دارید با ما همکاری کنید البته نه به صورت کپی شدن مطالب
مستقل در بخش کتاب هایی پایداری و دفاع مقدس و ... فعالیت کنید
برنامه هایی داریم که تنهایی و با یک دست صدا ندارد