معرفی کوتاه:
کتاب فوق العاده روان و جذاب مخصوصا برای نوجوانان با لهجه شیرین کرمانی، حدود ۷۰۰ صفحه با درون مایه طنز فاخر نه طنزهای بی در و پیکر سریالهای امروزی. خواندن این کتاب نسبت به تماشای سریالش به مراتب شیرینتر ، جذابتر و ماندگارتر در ذهن است. نشر معین تاکنون ۳۳بار این کتاب پرخاطره را به چاپ رسانده است.
جملاتی زیبا از کتاب:
بیبی مثل همیشه، پوزخندی زد و سر تکان داد و گفت: « خدا هوشیارت کنه، مادر. خدا بهت عقل بده از همه چیز بهتره. » و ناراحت شد که چرا ناف بچه مردم را توی خرابه انداختهام. گفت: « کار خوبی نکردی. » پشیمان شدم. (ص۲۷۸)
داشتم تخته سیاه را نگاه میکردم و به حرفهای آقای حیدری گوش میدادم، نرم نرمک پلکهایم بنا کرد به پَرپَر زدن، دایرهای که آقا روی تخته کشیده بود و داشت خطهای چپاندر قیچی میانش میکشید، جلوی چشمم چرخید و چرخید. صدای آقا هی دور شد و هی دور شد. کلمههایی که از دهانش درمیآمد، نرم شد و رفت تو هم و آهنگ گرفت و کش آمد تا شد عینهو لالایی. (ص۲۸۱)
چشمهاش یک بند انگشت رفته بود تو. دورشان را حلقه درشت و سیاهی گرفته بود. انگار از تو غار تاریکی نگاه میکرد.بهام زل میزد، وحشتم گرفت. پوست صورتش چروکیده و پاک مچاله شده بود. زرد و سیاه قاتی هم، و چسبیده بود به استخوان گونهها و پیشانیش. (ص۳۱۶)
آفتاب مخ آدمیزاد را داغان میکرد. روی گردن و زیر بغلهامان لیچ عرق بود. شر و شر عرق میریختیم. عرق روی پیشانی و شقیقهمان راه افتاده بود. یابو نفس نفس میزد. (ص۳۵۱)
بیبی ، همان جور که حرص میخورد و میخواست کلهام را بکند، گفت: « غلط کردی بی اجازه من، مردم رو کشوندی اینجا. مردم هزارجور گرفتاری دارن. شعر می خوان چه کار؟ عکست رو ببینن که چی بشه، خودتو میبینن برای هفت پشتشون بسه، برو تو آینه رنگ و حالتو نگاه کن. شدی عین روباه قِشو کرده (روباهی که پشم و پیلهاش را صاف کنند و تن لاغر و استخوانیاش بزند بیرون). خجالت بکش. (ص۴۷۶)
زیر درخت زردآلو خواب خواب بودم. جماعتی از مگسهای فراوان آبادی، روی چشم و چار و دک و دهنم دور هم جمع شده بودند. از صورت نشسته و دور دهن چرب و چیلی من خوششان آمده بود. جشنی گرفته بودند که نگو. بر لب و دماغ و گونههام پا میکوفتند، بال بال میزدند، وزوز میکردند، آواز میخواندند و عالمی داشتند. (ص۶۱۵)
مطالب بیشتر:
طنز های بی در و پیکر را انصافا خوب اومدید. امسال به جز پایتخت، سریال ها حرف خاصی نداشتن برای گفتن.
قصه های مجید که بی نظیره... خط به خط کتاب پر شده از حرفها و کنایه های شیرین و گاه محلی و لهجه دار.
بسیار ممنونم از یادآوری قصه های قشنگ و پر خاطره ی مجید :)