بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

معرفی کوتاه:

داستانی که دو تا از شخصیّت‌های آن نوجوانان بسیار پرشور و خرابکار هستند. ماجراها بسیار پرکشش و جذاب جلو می‌رود و طنز فاخر و پر و پیمانی دارد. مثل همه کارهای جناب امیریان نثر روان و جذاب و فوق العاده‌ای دارد. این رمان نوجوان که در فضای کوهستانی جبهه‌های غرب کشور می‌گذرد، تاکنون ۱۴ بار توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.

جملاتی از کتاب:

ناگهان سیدعلی چنان خنده‌ای کرد که یوسف ار جا پرید. اول فکر کرد سیدعلی دچار حمله‌ی عصبی و هیستیریک شده که آن‌طور می‌لرزد و قه‌قه می خندد و اشک می‌ریزد! سیدعلی چنان می‌لرزید و پیچ و تاب می‌خورد که کم مانده بود از حال برود.عزتی هم دستش را گرفته بود جلوی دهانش و سرخ شده بود؛ انگار از قصد می‌خواست خودش را خفه کند. مراد در گوشه‌ اتاق به سجده افتاده بود و با مشت به زمین می‌کوبید و جیغ می‌زد! (ص۷۳)

باران ریزی می‌بارید. ابرهای کپه‌شده روی قله‌ها به رنگ کبود درآمده بودند. هر چند لحظه آذرخشی در گوشه‌ی آسمان می‌درخشید و بعد صدای پر زورش همه‌جا را می‌لرزاند. (ص۱۸۷)

یوسف جان، بحث خشم شب و انفجار و شلیک و بگیر و ببند نیست. اون‌ها یه مشت قاطر هستن که نزده می‌رقصند، وای به روزی که بخوای براشون تیر و توپ در کنی. (ص۱۹۹)

یوسف خنده‌ای کرد که ترجمه‌ای از نوعی گریه بود. سفیدی چشم‌هایش سرخ شده بود و بدنش داغ‌داغ. به عمرش آن‌قدر سعی نکرده بود خودش را کنترل کند و حمله نکند! (ص۲۹۲)

گلوله‌ها مثل زنبورهای خشمگین و دیوانه ویزویزکنان از هر طرف هجوم می‌آوردند. به تخته سنگ‌ها می‌خوردند و تراشه‌های سنگ و ماسه را به سروصورت رزمندگان می‌پاشیدند. منورها در حال خاموش شدن به طرف زمین، سقوط می‌کردند و سایه‌ها را کش داده، روی زمین و تخته سنگ‌ها می‌کشیدند. (ص۳۰۷)

مطالب بیشتر:

خاطرات سفیر / نیلوفر شادمهری

 

لب‌های خشکیده

 

درباره گلوله‌های داغ

نظرات  (۳)

کتاب جالبیه تلاشم رو میکنم بخونمش

لطفا شما هم ما رو دنبال کنید ...

پاسخ:
ممنون از حضور و همراهی شما
با افتخار دنبال شدید

این سبک نوشتن به راحتی قابل خواندن است. اگر خوانده نشود، مشکل کم شدن انتظار ما از حد خودمان است. چرا باور نداریم بتوانیم یک ایثار گر به معنای واقعی باشیم.

 

پاسخ:
بله درسته
ممنون
موفق باشید

واقعا امیریان عالیه

من فرزندان ایرانیم و رفاقت به سبک تانکشو خوندم

پاسخ:
بله درسته
ممنون از حضور شما
جناب امیریان وقتی جدی هم می‌نویسد عالیست مثل کتاب برادر من تویی ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی