بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان ایرانی» ثبت شده است


رمان زندگی پیامبر صل الله علیه و آله  آنک آن یتیم نظر کرده


معرفی کتاب از نگاه استاد حسن حسینی:

گاه کلمه‌ها کلمه نیستند؛ مخمل هستند. جمله‌ها به نرمای نسیم در مقابل دیدگانت می‌وزند و غبار از روحت پاک می‌کنند.

گاه توصیف‌ ماجراها آن چنان دقیق می‌شود که گویی نویسنده سالها خود آنها را تجربه کرده است.

نکته:

این کتاب جذاب رمان زندگی پیامبر است که توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۹ بار در ۶۳۲ صفحه چاپ شده است.

 عباراتی زیبا از کتاب:

«- ای رسول خدا؛ مادرم را سخت شکنجه می‌دهند و حال او بسیار بد است.»

«- شکیبا باش ای عمار!»

سپس دست سوی آسمان فراز ساخته و گفته بود: «بار خدایا؛ از خاندان یاسر، هیچ کس را به آتش دوزخ عذاب مکن!»

آنگاه عمار، از آنکه شکایت نزد رسول خدا برده بود، سخت شرمگین گشته بود. چه، آگاه بود که این تنها مادر او نبود که اسیر شکنجه و آزار مشرکان و کافران بود. جمله آن بردگان که اسلام آورده بودند، گرفتار آزار صاحبان خویش بودند. و رسول خدا مگر خود پیوسته در معرض آزار دشمنان نبود؟! نیز؛ عمار اگر تنها اندوه مادر خویش را داشت، پیامبر غم جمله مسلمانان را می‌خورد.


مطالب بیشتر:

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

تجربیات داستان نویسی استاد محمد رضا سرشار

رضا کشمیری

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی



معرفی کوتاه کتاب: 

انتشارات کتابستان معرفت تا کنون سه بار این رمان تأثیرگذار را چاپ کرده است. این کتاب برگزیده هفدهمین کتاب سال شهید حبیب غنی پور شده است. و بهترین رمانی است که تا به حال خوانده‌ام هم از لحاظ محتوا و مضمون عالی آن و هم از لحاظ زیبایی متن و ساختار ادبی.

عباراتی زیبا از کتاب:

رعد و برقی می‌زند. این بار خدا عکس سه بچه گربه را می‌گیرد که ایستاده‌اند روی پشت‌بام همسایه و میو میو می‌کنند، ترسیده‌اند لابد.

عکس را بیرون می‌آورم. این یکی سوزاندنش سخت است. واژه‌هایی که حبیبه انتخاب کرده و نوشته روی آن، عمق داده‌اند به بیابان، به خودش، به من. نباید تردید کنم. این عکس‌ها بماند برای که؟ دستم می‌لرزد. شعله را نزدیک می‌برم. اول جاده آتش می‌گیرد ، بعد حبیبه ، بعد من ، بعد شعری که روی آسمان عکس است.


مطالب بیشتر:

روی ماه خداوند را ببوس! - مصطفی مستور

رضا کشمیری

 


 آوازهای روسی / سید احمد مدقق


معرفی کوتاه کتاب:

کتاب آوازهای روسی به زبان اردوی افغانی نوشته شده اما گیرا و جذاب و روان است. برگزیده بخش رمان‌ خارجی یازدهمین جایزه جلال آل احمد شد. انتشارات شهرستان ادب به تازگی اولین چاپ آن را روانه بازار کرده است.

عبارتی زیبا از کتاب:

با نوک زبان، کباب‌های باقی‌مانده بین دندان‌هایش را کاوید و با پشت دست چربی لبش را پاک کرد.

چهار انگشت از هر دستش را در جیب شلوارش برد و گردنش را به عقب خم کرد و سقف اتاق را دید. باران و نم سال‌های مختلف، گچ گوشه‌ی سقف را زرد و لکه‌وار کرده بود.


مطالعه بیشتر:

کتاب‌های توصیه شده توسط ولی امر مسلمین جهان

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی


رضا کشمیری

سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان



معرفی کوتاه کتاب:

این کتاب سختی‌ها و مبارازات قبل از انقلاب را به تصویر می‌کشد. نشر چشمه تا کنون هفت بار این کتاب حجیم را در دو جلد چاپ کرده است.

عباراتی زیبا از کتاب:

آهسته به اتاق می‌خزم، خر خر بابام تمام شده، اما دندان قروچه لطیف تاریکی را تکه تکه می‌کند.

با دندان قسمتی را که سرخ است می‌جوم. به جای دندانم روی نان خیره می‌شوم. یک سوسک دو نیمه شده از میان برشتگی پیداست. نصف سوسک در زیر دندانم می‌ترکد. تف می‌کنم.

با سایه‌ام قدم می‌زنم، مورچه‌ای از لبه‌ی سایه رد می‌شود. باد با من لجبازی می‌کند، هی پیراهنم را بالا می‌زند و شکم لختم را غلغلک می‌دهد. باد پر از غصه است.

خدا شاطری است که به همه نان یکسان می‌دهد، به یکی خمیر نمی‌دهد و به دیگری دو آتشه، همه یک جور. کله پادشاه را هم اگر با تاج و سبیل و مدال و جواهراتش دفن بکنند همان‌طور می‌شود که کله‌ی یک گدای بی‌چیز.

چه غروبی! لبه‌ی بام نارنجی مایل به زرد شده. یک ماهی ، در حوض شلاقه می‌زند و تصویر لبه‌ی بام را تکه تکه می‌کند.


مطالعه بیشتر:


رضا کشمیری


معرفی بسیار کوتاه:

داستان طلبه ای که نمی‌تواند در جمع سخنرانی کند، اندکی لکنت زبان دارد.

استادش می‌گوید: زبان نداری ، دست که داری! 

مهارت ویژه‌ای در نقاشی کمیک  دارد و در نهایت از نفرات برگزیده در جشنواره بین المللی اتریش می‌شود.

این کتاب تا کنون دوبار توسط انتشارات جمکران چاپ شده و برگزیده جشنواره خاطره و داستان اشراق است.

عبارتی از کتاب:

هوا به اندازه‌ای سرد شده بود که بتوانم دست‌هایم را اول صبح‌ها در جیبم فرو کنم و آهسته بدوم و نسیم خنک صبحگاهی بخورد به صورت و بینی‌ام تا ته مانده خواب را از سرم بیرون کند.


داستان‌های طنز گونه:

پلیس بیچاره



رضا کشمیری