بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۶۶ مطلب با موضوع «رمان ایرانی» ثبت شده است

 بی‌کتابی /محمدرضا شرفی خبوشان


معرفی کوتاه کتاب:

رمانی ایرانی و پر از کلمات و ترکیبات ناشناخته و عجیب و غریب از ضحّاک‌نامه و از راوی آنتیکه‌خَرش. انتشارات شهرستان ادب تاکنون ۴ بار این رمان جذاب و اثرگذار تاریخی را در ۲۶۰ صفحه به چاپ رسانده است. بی‌کتابی برگزیده دهمین جایزه جلال آل‌احمد شده است.


عباراتی زیبا از کتاب:

ساعت بغلی بمبئی دوتابه‌ام را از جیب نیم تنه‌ام بیرون آوردم و دادم دستش.

قطره آبی از گوشه چشمش چکید به پوست تیره و لک و پیس گونه‌اش.

بین ابروهای پرمویش چال افتاد و سگرمه‌های شتری‌اش درهم شد.

آن بدن لُخت که نوک پستانش به پشکل تازه و سیاه بُز می‌مانست...!

شکم شصتش به داخل جلد چسبیده بود.


{همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بی‌شعور بی‌درک خفیف‌العقول مریض که نمی‌دانست کتاب چیست و پسر کله پر گوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقه فروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتی من دزد!

این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفریشن را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده»}


مطالب بیشتر:

آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار

آه با شین / محمدکاظم مزینانی

رضا کشمیری

عقاب‌های تپه ۶۰ / محمدرضا بایرامی 


معرفی کوتاه:

 این کتاب یک رمان برای گروه سنی نوجوانان به بالا می‌باشد. راوی داستان احمد است که با دوستش سعید به دسته اطلاعات عملیات می‌رود و جزو نفرات گشتی شناسایی می‌شود ... برای پیدا کردن لانه عقاب‌ها به بلندی تپه ۶۰ می‌روند و دشمن آنها را می‌بیند. با زحمت زیاد فرار می‌کنند اما عقاب مادر ترکش خورده و می‌میرد، احمد بچه عقاب را شبانه از لانه‌اش می‌گیرد و با مهربانی و دلسوزی تمام تر و خشک و تربیت می‌کند. ...  در نهایت  یک روز گروه گشتی آنها به مخمصه می‌خورد و آذرخش( همان بچه عقابی که دیگر عقابی بالغ و باشکوه شده) به کمک آنها می‌آید ... . این رمان جذاب و پرکشش توسط انتشارات سوره مهر تاکنون پنج بار و در ۲۰۰ صفحه به چاپ رسیده است.

چند عبارت زیبا از کتاب:

می‌خواهم از لانه برش دارم، اما یک‌هو تکانی می‌خورد و گردن می‌کشد و تا به خودم بیایم، انگشتم را به شدت نوک می‌زند. دستم را به سرعت عقب می‌کشم ... بی‌اختیار چند بار دستم را تو هوا تکان می‌دهم. با این کار، دردش کمتر می‌شود. ... با همراه داشتن جوجه، احساس آرامش می‌کنم و از تنهایی درمی‌آیم. ... (ص ۶۷ و ۶۸)

چشم می‌دوزم به آسمان و گوش می‌سپارم به صداهایی که باید بلند شود. به صداهایی که منتظرشان هستیم. باز هم انتظار. انتظاری کشنده و نفس‌بر. آیا آذرخش موفق خواهد شد؟ آیا تو دسته خواهد نشست؟ آیا پیام را خواهد رساند؟ آیا به موقع آتش خواهند ریخت؟ .. هزاران آیا، مثل خوره درونم را می‌خورد و بی‌قرارم می‌کند. (ص ۱۹۴)


مطالب بیشتر:
رضا کشمیری

نخل‌های بی‌سر / قاسمعلی فراست


معرفی کوتاه:

ماجرای اشغال شدن خرمشهر و مجاهدت‌های خانواده‌ی انقلابی ناصر و پایداری و مقاومت مردم عزیز خرمشهر ... تا می‌رسد به آزادی خرمشهر و شهادت ناصر، ناصری که خواهرش شهناز و برادرش حسین هم در  دفاع از خرمشهر شهید شدند.

کتابی عالی و تأثیرگذار با قلمی قوی و پخته و فضاسازی ماهرانه. اولین رمانی است که در زمینه‌ی جنگ به قلم نسل جوان انقلاب نوشته شده است. و توسط انتشارات صریر تاکنون سه بار و در ۱۹۱ صفحه به چاپ رسیده است.


چند عبارت زیبا از کتاب:

بچه‌ای از تشنگی له‌له می‌زند و دنبال زن سیه‌چرده‌ای به گریه افتاده است. زن او را تند به دنبال خود می‌کشاند و نهیبش می‌زند:

« د، بیا چز جیگرزده! تشنگی بکشی بهتره یا یه قمپاره بیاد نفله‌ت کنه؟!» (ص ۴۴)


خورشید وسط آسمان نشسته و هرمش را بر سر مردم و در و دیوار شهر می‌پاشد. سایه‌ها کوتاه شده است؛ کوتاه کوتاه. پاهای ناصر رمق رفتن ندارد.کافی است به چیزی یا جایی بخورند و زیر جثه ناصر درغلتند. (ص ۱۱۹)


فانوس وسط اتاق کاشته شده و زور می‌زند تا تاریکی را کنار بزند و برای نور زردرنگ خود جا باز کند. (ص ۱۴۵)


قطار، از دم‌دمای غروب دیروز، ریل‌ها را گرفته و روی آنها سینه‌خیز می‌رود. چنان نفس چاق است، که نه انگار پیچ و خم‌های اهواز را تا اینجا که نزدیکی‌های تهران است پشت سر گذاشته است. آهنگش تغییر نکرده و همچنان ثابت و سرحال می‌کوبد: تق تلق ... تق تلق ... ( ص ۱۵۴)


شط، صالح را در آغوش می‌گیرد. خودش را، نرم بر پاها و دست‌های صالح می‌مالد؛ نوازشش می‌کند و آرام‌آرام به پیشش می‌برد. (ص ۱۸۱)


مطالب بیشتر:

رمان ایرانی

زمان خارجی

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

رضا کشمیری

‌سفر به گرای ۲۷۰ درجه / احمد دهقان


معرفی کوتاه:

 رمانی پرکشش و جذاب از عملیات کربلای۵ در دوران دفاع مقدس که خیلی زود توانست جایزه بیست سال داستان‌نویسی، چهارمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس و بیست سال ادبیات پایداری را از آن خود کند.

مربوط به رزمنده‌ای جوان که در بین امتحانات دبیرستانش خودش را به کربلای ۵ می‌رساند و در ماجراهایی دردناک بسیاری از دوستانش را از دست می‌دهد.  شوخی‌های  رزمندگان در جبهه و وجود شخصیت‌های متفاوت و پرکشش، داستان را  عجیب خواندنی کرده است. این کتاب زیبا را نشر نیستان تاکنون ۲۵بار و در ۲۴۰ صفحه به چاپ رسانده است.


چند عبارت زیبا از کتاب:

جاده مثل کمربندی سیاه، کمر تپه را دور می‌زند و می‌پیچید تو اردوگاه. با اولین نگاه اردوگاه را می‌بلعم. (ص ۳۷)


مه شیری رنگی میان نخل‌ها وول می‌خورد. مه آرام آرام نخل‌ها را دورمی‌زند و جلو می‌آید... هوا سرد است و مه یکراست رو پوست بدن می‌نشیند. همه بی‌اختیار خودشان را تکان می‌دهند. (ص ۸۶)


غواصی افتاده و دست‌ها و پاهایش را از هم باز کرده، نصف بدنش توی آب است. منوری در آسمان آن دورها روشن می‌شود. صورتش تو گل فرو رفته. از آب می‌کشمش بیرون . انگار مجسمه‌ای است که از گل درست شده باشد. چند جای لباس غواصی‌اش جر خورده و خون تازه از آن می‌زند بیرون. (ص ۱۳۷)


راننده رو دوزانو می‌نشیند و چفیه را دور کمرش می‌بندد. به علم‌کش‌های روز عاشورا می‌ماند. قبضه آرپی‌جی را بغل می‌گیرد و دو سوی کانال را با چشمان ورقلمبیده‌اش می‌کاود. (ص ۱۸۸)


صدای سوت خمپاره می‌آید و یک کوه خاک و کلوخ داغ می‌ریزد رو سرمان. عین گربه‌ای که تو آب جوش افتاده باشد، دست و پا می‌زنیم و با سر می‌رویم تو خاکریز. (ص ۲۰۵)


مطالب بیشتر:

خودت را بکشی شاید نویسنده بشوی!!

کتاب‌های توصیه شده توسط ولی امر مسلمین جهان

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی

رضا کشمیری

آه با شین / محمدکاظم مزینانی


معرفی کوتاه کتاب: 

این کتاب توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۳ بار در ۳۵۶ صفحه به چاپ رسیده است. و در چهارمین دوره جشنواره داستان انقلاب   به عنوان اثر برگزیده شناخته شده است.


عباراتی زیبا از کتاب:

الیجه۱ ( گربه‌ای ماده) دوباره آمده بود میان درگاه شاه‌نشین و با دقت رفتار و سکنات او را زیر نظر داشت. نگاهش بیشتر انسانی بود تا حیوان؛ مثل دریچه‌ای گشوده به صحرای محشر، هشداری فرازمینی، یا پیامی اضطراری از دنیاهای ناشناخته.


نطفه‌ی شازده در همین عمارت کاشته شده بود، در همین اتاق پنج‌دری پای طاقچه‌های گچ‌بری شده و سقف آینه‌کاری، مثل نطفه یک دختر و هفده پسر دیگر، از زن‌های صیغه‌ای و عقدی، آسمان اعیانی عمارت، زن‌هایی با پیراهن حریر عروسی و یقه دالبر دلبرانه، روی قالیچه‌ای ترکمنی که دو تا غزال از دویست سال پیش میان رج‌های ابریشمی آن گیر افتاده بودند و هر چه می‌دویدند به جایی نمی‌رسیدند.


لودر، مثل آب‌دزدک، دهان بزرگش را باز کرده بود و در و دیوار را گاز می‌گرفت. بوی خاک مرده فضا را پر کرده بود. جمعیت ایستاده بودند و هاج‌و‌واج نگاه می‌کردند؛ به باغی که داشت بی‌سیرت می ‌شد و باغبانی که تکیه داده بود به بیلش، مثل مترسکی افلیج یا مرده.


پیرزنی خشکیده و مچاله با صورتی جقّیده، مثل فطیری که نانوا به زور از تنور بیرونش کشیده باشد. فقط از روی چشم‌های برّاق و جان‌داری که گه‌گاه در اعماق  صورت پیرزن می‌جنبید می‌شد فهمید که هنوز زنده است و نفس می‌کشد.


مطالب بیشتر:

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی

رمان سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان

عاشقانه‌های اربعین

رضا کشمیری


رمان زندگی پیامبر صل الله علیه و آله  آنک آن یتیم نظر کرده


معرفی کتاب از نگاه استاد حسن حسینی:

گاه کلمه‌ها کلمه نیستند؛ مخمل هستند. جمله‌ها به نرمای نسیم در مقابل دیدگانت می‌وزند و غبار از روحت پاک می‌کنند.

گاه توصیف‌ ماجراها آن چنان دقیق می‌شود که گویی نویسنده سالها خود آنها را تجربه کرده است.

نکته:

این کتاب جذاب رمان زندگی پیامبر است که توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۹ بار در ۶۳۲ صفحه چاپ شده است.

 عباراتی زیبا از کتاب:

«- ای رسول خدا؛ مادرم را سخت شکنجه می‌دهند و حال او بسیار بد است.»

«- شکیبا باش ای عمار!»

سپس دست سوی آسمان فراز ساخته و گفته بود: «بار خدایا؛ از خاندان یاسر، هیچ کس را به آتش دوزخ عذاب مکن!»

آنگاه عمار، از آنکه شکایت نزد رسول خدا برده بود، سخت شرمگین گشته بود. چه، آگاه بود که این تنها مادر او نبود که اسیر شکنجه و آزار مشرکان و کافران بود. جمله آن بردگان که اسلام آورده بودند، گرفتار آزار صاحبان خویش بودند. و رسول خدا مگر خود پیوسته در معرض آزار دشمنان نبود؟! نیز؛ عمار اگر تنها اندوه مادر خویش را داشت، پیامبر غم جمله مسلمانان را می‌خورد.


مطالب بیشتر:

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

تجربیات داستان نویسی استاد محمد رضا سرشار

رضا کشمیری

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی



معرفی کوتاه کتاب: 

انتشارات کتابستان معرفت تا کنون سه بار این رمان تأثیرگذار را چاپ کرده است. این کتاب برگزیده هفدهمین کتاب سال شهید حبیب غنی پور شده است. و بهترین رمانی است که تا به حال خوانده‌ام هم از لحاظ محتوا و مضمون عالی آن و هم از لحاظ زیبایی متن و ساختار ادبی.

عباراتی زیبا از کتاب:

رعد و برقی می‌زند. این بار خدا عکس سه بچه گربه را می‌گیرد که ایستاده‌اند روی پشت‌بام همسایه و میو میو می‌کنند، ترسیده‌اند لابد.

عکس را بیرون می‌آورم. این یکی سوزاندنش سخت است. واژه‌هایی که حبیبه انتخاب کرده و نوشته روی آن، عمق داده‌اند به بیابان، به خودش، به من. نباید تردید کنم. این عکس‌ها بماند برای که؟ دستم می‌لرزد. شعله را نزدیک می‌برم. اول جاده آتش می‌گیرد ، بعد حبیبه ، بعد من ، بعد شعری که روی آسمان عکس است.


مطالب بیشتر:

روی ماه خداوند را ببوس! - مصطفی مستور

رضا کشمیری

 


 آوازهای روسی / سید احمد مدقق


معرفی کوتاه کتاب:

کتاب آوازهای روسی به زبان اردوی افغانی نوشته شده اما گیرا و جذاب و روان است. برگزیده بخش رمان‌ خارجی یازدهمین جایزه جلال آل احمد شد. انتشارات شهرستان ادب به تازگی اولین چاپ آن را روانه بازار کرده است.

عبارتی زیبا از کتاب:

با نوک زبان، کباب‌های باقی‌مانده بین دندان‌هایش را کاوید و با پشت دست چربی لبش را پاک کرد.

چهار انگشت از هر دستش را در جیب شلوارش برد و گردنش را به عقب خم کرد و سقف اتاق را دید. باران و نم سال‌های مختلف، گچ گوشه‌ی سقف را زرد و لکه‌وار کرده بود.


مطالعه بیشتر:

کتاب‌های توصیه شده توسط ولی امر مسلمین جهان

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی


رضا کشمیری

سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان



معرفی کوتاه کتاب:

این کتاب سختی‌ها و مبارازات قبل از انقلاب را به تصویر می‌کشد. نشر چشمه تا کنون هفت بار این کتاب حجیم را در دو جلد چاپ کرده است.

عباراتی زیبا از کتاب:

آهسته به اتاق می‌خزم، خر خر بابام تمام شده، اما دندان قروچه لطیف تاریکی را تکه تکه می‌کند.

با دندان قسمتی را که سرخ است می‌جوم. به جای دندانم روی نان خیره می‌شوم. یک سوسک دو نیمه شده از میان برشتگی پیداست. نصف سوسک در زیر دندانم می‌ترکد. تف می‌کنم.

با سایه‌ام قدم می‌زنم، مورچه‌ای از لبه‌ی سایه رد می‌شود. باد با من لجبازی می‌کند، هی پیراهنم را بالا می‌زند و شکم لختم را غلغلک می‌دهد. باد پر از غصه است.

خدا شاطری است که به همه نان یکسان می‌دهد، به یکی خمیر نمی‌دهد و به دیگری دو آتشه، همه یک جور. کله پادشاه را هم اگر با تاج و سبیل و مدال و جواهراتش دفن بکنند همان‌طور می‌شود که کله‌ی یک گدای بی‌چیز.

چه غروبی! لبه‌ی بام نارنجی مایل به زرد شده. یک ماهی ، در حوض شلاقه می‌زند و تصویر لبه‌ی بام را تکه تکه می‌کند.


مطالعه بیشتر:


رضا کشمیری



دشت شقایق ها / محمد رضا بایرامی


معرفی کوتاه:

 این کتاب یادداشت های یک سرباز وظیفه در دوران جنگ تحمیلی است از تاریخ چهار شنبه ۲۴ تیر ۶۶ تا شنبه ۲۹ اسفند ۶۶ . و کار را تمام می‌کند با این جمله: می‌روم تا ببینم بهار، در سرزمین شقایقها چگونه از راه می‌رسد.

انتشارات سوره مهر تا کنون یازده بار این کتاب را در ۱۳۸ صفحه چاپ کرده است.

عباراتی زیبا از کتاب:

طبیعت روز به روز زیباتر می‌شود. حالا همه جا پر از گلهای خودرو شده است. گلهای صدرنگ ، صورتی لطیف ، آبی تند ، بنفش خیال انگیز ، زرد رویایی ، سفید آرام بخش و ... از بینشان فقط شقایقهای وحشی و سرخ را به اسم می‌شناسم. که عجیب زیادند و خرمن خرمن ، اینجا و آنجا ، دیده می‌شوند. و من در پای هر کدامشان شهید عزیزی را می‌بینم، خفته در خاک. پس هر شقایق در نظر من پرچم سرخی است روییده ازخون و تا پرچم برپاست دل گرم است به تدوام کارزار.


قطار  از نفس می‌افتد، حالا دارد مورچه سوار می‌رود.


دشت زیبایی خیره کننده‌ای پیدا کرده است؛ دشت هزار رنگ، هزار بو.


مطالعه بیشتر:

جنس عجیبی دارد این نمکدان حسین علیه السلام

رضا کشمیری