بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۷۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

معرفی کوتاه:

رمانی دوجلدی و بسیار جذاب و پرکشش، شخصیّت‌های متفاوت و پرتحرّک با شخصیّت پردازی فوق‌العاده دقیق و زیبا.بهترین رمان دهه هفتاد البته در  فضای قبل از انقلاب نوشته است. نشر معین به زودی چاپ دوازدهم آن را روانه بازار کتاب می‌کند.

داستان رمان «درخت انجیر معابد» درباره خانواده‌ای است که یکی از این درخت‌ها را در خانه خود دارد و آغاز قصه هم از جایی است که در تلاش برای قطع‌کردن درخت، از تنه‌اش خون جاری می‌شود. در باورهای بومی مردم، این درخت، گیاهی مقدس است.

جملاتی زیبا از کتاب:

باد چند بشکه خالی را از جا می‌کند و تو بلوار می‌غلتاندشان و صداشان مثل توپ می‌ترکد. تا برسند به چمن خروجی مجتمع، باد می‌نشیند و هوا ابری می‌شود. (ص۷۹۴)

می‌نشیند رو دوشک. ملافه چروک شده زیر پایش را با حوصله صاف می‌کند. دستش حائل تن می‌شود تا بخوابد. صدای خرمگس‌ها می آید: «بر شیطان لعنت!» باز می‌نشیند. مچ پایش ذق‌ذق می‌کند. می‌مالدش... (ص۸۲۸)

ساعت چهار بامداد است. سر و صدای لکوموتیو در تونل می‌پیچد. تاریک تاریک است. شعله کبریتی، چند لحظه ، جایی از تاریکی را پس می‌راند و دماغ، لب و چانه مرد جوانی را روشن می‌کند. (ص۸۶۷)

مطالب بیشتر:

رمان ایرانی

زمان خارجی

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

رضا کشمیری

معرفی کوتاه:

مردگان باغ سبز» در بستری تاریخی، مبارزه بین قشون شاه و حزب توده را سر مساله آذربایجان و انتخابات پانزدهمین دوره مجلس روایت می کند. چاپ ششم این رمان توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان پیش از این توسط انتشارات سوره مهر تا ۵ نوبت چاپ شده بود.

نظر استاد احمد دهقان: این کتاب بزرگترین شاهکار ادبی در این سال‌های اخیر است که شاید باید سال‌ها بگذرد تا به اهمیت و ارزش ادبی آن پی ببرند.

جملاتی زیبا از کتاب:

یعنی باید باز هم  مرده‌ها را برگرداند به سر جاهاشان، یعنی به قبرهای خیسشان که بی‌نظم و ترتیب و بی آنکه به فکر مردم باشند- از آنها زده‌اند بیرون و هیچ هم فکر نکرده‌اند که اگر شصت پای یکی رفت وردست گل و گردن آن دیگری، آن وقت تکلیف چیست و چه کسی باید جواب گو باشد؟ گیریم که سیل آمده و همه چیز را ویران کرده، اما این که دلیل نمی‌شود، آمده که آمده، خیلی‌ها می‌آیند و می‌روند. (ص ۹۲)

و مادر مثل گنجشک است به گمانم. همیشه رو دیوار یا درخت خانه سروصدا می‌کند بی آن‌‌که به چشم بیاید و فقط وقتی متوجه نبودش می‌شوی که دیگر نیست، که دیگر پریده، که دیگر رفته، که دیگر مرده.(ص ۱۴۵)

کُت کهنه‌ی میران را از تنم درآوردم و توی آن را پر کردم از کلش‌هایی که کم‌تر خیس شده بودند. چند تا سرگین درشت هم پیدا کردم؛ مثل گُل بار ... انگار کُت میران که به تن من گریه می‌کرد به تنها دردی که می‌خورد و خوب هم می‌خورد همین کار بود. گُه‌کشی! (ص ۱۷۱)

آسمان همین‌طور می‌غرید و می‌خروشید و می‌گرومبید و گردناک بود بی‌آن‌که ببارد. (ص ۲۸۵)

صدای قلبم را می‌شنیدم که در گوشم - عین صدای آسیای گازوییلی تاق‌تاق می‌کرد و انگار می‌خواست از سینه‌ام بزند بیرون. (ص ۳۶۵)

مطالب بیشتر:

شطرنج با ماشین قیامت / حبیب احمدزاده

بی‌کتابی / محمدرضا شرفی خبوشان

رضا کشمیری

دُن آرام / میخائیل شولوخوف / جلد سوم و چهارم

در طول حکومت هشتاد ساله ی شوروی «دن آرام» مهم ترین رمانی است که یک بلشویک نوشته است. هنگامی که آخرین جلد این رمان منتشر شد اهالی مسکو شبانه جلوی کتاب فروشی ها صف کشیدند ودر آن دوران میخائیل شولوخوف به قهرمان ملی شوروی تبدیل شده بود. این‌گونه شد که دن آرام ، لقب بزرگترین رمان انقلابی قرن بیستم را به خود اختصاص داد.

جملاتی کاربردی و زیبا از کتاب:

پشه‌ها در علفزار پرده‌ای از ململ کشیده بودند. وزوز تنک لرزانشان دم به دم بیشتر می‌شد. ص ۹۶۰

کرورها پشه کورکورانه دور خودشان چرخک می‌زدند، تو چشم و چار و گوش و دماغ اسب‌ها و سوارها می‌چپیدند.

اسب‌ها جان به لب عطسه می‌زدند و مردها دست و بازو تکان می‌دادند، به خودشان پس گردنی می‌زدند و آتش به آتش سیگار دود می‌کردند.

بوی خاک داغ، بوی باروت توی دماغشان پیچیده بود.

گل و شل خشکیده‌ی دو طرف ردّ چرخ به بارانی که آمده بود شهادت می‌داد.

فلانی با پالتو تا گلو دکمه شده و صورت از سرما عین چغندر و ابروها و سبیل یخ بسته آمد تو. ص۱۱۱۵

گلوله‌ها سوت می‌زد، تق و پوق می‌کرد و تخته‌های کف انبارها و چارچوب دروازه‌ها را می‌پراند. ص۱۱۵۲

دندان‌هایشان تریک تریک به هم می‌خورد.

مطالب بیشتر:

آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار

رمان ۴ جلدی دُن آرام – میخائیل شولوخوف

رضا کشمیری

 بی‌کتابی /محمدرضا شرفی خبوشان


معرفی کوتاه کتاب:

رمانی ایرانی و پر از کلمات و ترکیبات ناشناخته و عجیب و غریب از ضحّاک‌نامه و از راوی آنتیکه‌خَرش. انتشارات شهرستان ادب تاکنون ۴ بار این رمان جذاب و اثرگذار تاریخی را در ۲۶۰ صفحه به چاپ رسانده است. بی‌کتابی برگزیده دهمین جایزه جلال آل‌احمد شده است.


عباراتی زیبا از کتاب:

ساعت بغلی بمبئی دوتابه‌ام را از جیب نیم تنه‌ام بیرون آوردم و دادم دستش.

قطره آبی از گوشه چشمش چکید به پوست تیره و لک و پیس گونه‌اش.

بین ابروهای پرمویش چال افتاد و سگرمه‌های شتری‌اش درهم شد.

آن بدن لُخت که نوک پستانش به پشکل تازه و سیاه بُز می‌مانست...!

شکم شصتش به داخل جلد چسبیده بود.


{همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بی‌شعور بی‌درک خفیف‌العقول مریض که نمی‌دانست کتاب چیست و پسر کله پر گوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقه فروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتی من دزد!

این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفریشن را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده»}


مطالب بیشتر:

آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار

آه با شین / محمدکاظم مزینانی

رضا کشمیری

عقاب‌های تپه ۶۰ / محمدرضا بایرامی 


معرفی کوتاه:

 این کتاب یک رمان برای گروه سنی نوجوانان به بالا می‌باشد. راوی داستان احمد است که با دوستش سعید به دسته اطلاعات عملیات می‌رود و جزو نفرات گشتی شناسایی می‌شود ... برای پیدا کردن لانه عقاب‌ها به بلندی تپه ۶۰ می‌روند و دشمن آنها را می‌بیند. با زحمت زیاد فرار می‌کنند اما عقاب مادر ترکش خورده و می‌میرد، احمد بچه عقاب را شبانه از لانه‌اش می‌گیرد و با مهربانی و دلسوزی تمام تر و خشک و تربیت می‌کند. ...  در نهایت  یک روز گروه گشتی آنها به مخمصه می‌خورد و آذرخش( همان بچه عقابی که دیگر عقابی بالغ و باشکوه شده) به کمک آنها می‌آید ... . این رمان جذاب و پرکشش توسط انتشارات سوره مهر تاکنون پنج بار و در ۲۰۰ صفحه به چاپ رسیده است.

چند عبارت زیبا از کتاب:

می‌خواهم از لانه برش دارم، اما یک‌هو تکانی می‌خورد و گردن می‌کشد و تا به خودم بیایم، انگشتم را به شدت نوک می‌زند. دستم را به سرعت عقب می‌کشم ... بی‌اختیار چند بار دستم را تو هوا تکان می‌دهم. با این کار، دردش کمتر می‌شود. ... با همراه داشتن جوجه، احساس آرامش می‌کنم و از تنهایی درمی‌آیم. ... (ص ۶۷ و ۶۸)

چشم می‌دوزم به آسمان و گوش می‌سپارم به صداهایی که باید بلند شود. به صداهایی که منتظرشان هستیم. باز هم انتظار. انتظاری کشنده و نفس‌بر. آیا آذرخش موفق خواهد شد؟ آیا تو دسته خواهد نشست؟ آیا پیام را خواهد رساند؟ آیا به موقع آتش خواهند ریخت؟ .. هزاران آیا، مثل خوره درونم را می‌خورد و بی‌قرارم می‌کند. (ص ۱۹۴)


مطالب بیشتر:
رضا کشمیری

آه با شین / محمدکاظم مزینانی


معرفی کوتاه کتاب: 

این کتاب توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۳ بار در ۳۵۶ صفحه به چاپ رسیده است. و در چهارمین دوره جشنواره داستان انقلاب   به عنوان اثر برگزیده شناخته شده است.


عباراتی زیبا از کتاب:

الیجه۱ ( گربه‌ای ماده) دوباره آمده بود میان درگاه شاه‌نشین و با دقت رفتار و سکنات او را زیر نظر داشت. نگاهش بیشتر انسانی بود تا حیوان؛ مثل دریچه‌ای گشوده به صحرای محشر، هشداری فرازمینی، یا پیامی اضطراری از دنیاهای ناشناخته.


نطفه‌ی شازده در همین عمارت کاشته شده بود، در همین اتاق پنج‌دری پای طاقچه‌های گچ‌بری شده و سقف آینه‌کاری، مثل نطفه یک دختر و هفده پسر دیگر، از زن‌های صیغه‌ای و عقدی، آسمان اعیانی عمارت، زن‌هایی با پیراهن حریر عروسی و یقه دالبر دلبرانه، روی قالیچه‌ای ترکمنی که دو تا غزال از دویست سال پیش میان رج‌های ابریشمی آن گیر افتاده بودند و هر چه می‌دویدند به جایی نمی‌رسیدند.


لودر، مثل آب‌دزدک، دهان بزرگش را باز کرده بود و در و دیوار را گاز می‌گرفت. بوی خاک مرده فضا را پر کرده بود. جمعیت ایستاده بودند و هاج‌و‌واج نگاه می‌کردند؛ به باغی که داشت بی‌سیرت می ‌شد و باغبانی که تکیه داده بود به بیلش، مثل مترسکی افلیج یا مرده.


پیرزنی خشکیده و مچاله با صورتی جقّیده، مثل فطیری که نانوا به زور از تنور بیرونش کشیده باشد. فقط از روی چشم‌های برّاق و جان‌داری که گه‌گاه در اعماق  صورت پیرزن می‌جنبید می‌شد فهمید که هنوز زنده است و نفس می‌کشد.


مطالب بیشتر:

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی

رمان سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان

عاشقانه‌های اربعین

رضا کشمیری

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی



معرفی کوتاه کتاب: 

انتشارات کتابستان معرفت تا کنون سه بار این رمان تأثیرگذار را چاپ کرده است. این کتاب برگزیده هفدهمین کتاب سال شهید حبیب غنی پور شده است. و بهترین رمانی است که تا به حال خوانده‌ام هم از لحاظ محتوا و مضمون عالی آن و هم از لحاظ زیبایی متن و ساختار ادبی.

عباراتی زیبا از کتاب:

رعد و برقی می‌زند. این بار خدا عکس سه بچه گربه را می‌گیرد که ایستاده‌اند روی پشت‌بام همسایه و میو میو می‌کنند، ترسیده‌اند لابد.

عکس را بیرون می‌آورم. این یکی سوزاندنش سخت است. واژه‌هایی که حبیبه انتخاب کرده و نوشته روی آن، عمق داده‌اند به بیابان، به خودش، به من. نباید تردید کنم. این عکس‌ها بماند برای که؟ دستم می‌لرزد. شعله را نزدیک می‌برم. اول جاده آتش می‌گیرد ، بعد حبیبه ، بعد من ، بعد شعری که روی آسمان عکس است.


مطالب بیشتر:

روی ماه خداوند را ببوس! - مصطفی مستور

رضا کشمیری

 


 آوازهای روسی / سید احمد مدقق


معرفی کوتاه کتاب:

کتاب آوازهای روسی به زبان اردوی افغانی نوشته شده اما گیرا و جذاب و روان است. برگزیده بخش رمان‌ خارجی یازدهمین جایزه جلال آل احمد شد. انتشارات شهرستان ادب به تازگی اولین چاپ آن را روانه بازار کرده است.

عبارتی زیبا از کتاب:

با نوک زبان، کباب‌های باقی‌مانده بین دندان‌هایش را کاوید و با پشت دست چربی لبش را پاک کرد.

چهار انگشت از هر دستش را در جیب شلوارش برد و گردنش را به عقب خم کرد و سقف اتاق را دید. باران و نم سال‌های مختلف، گچ گوشه‌ی سقف را زرد و لکه‌وار کرده بود.


مطالعه بیشتر:

کتاب‌های توصیه شده توسط ولی امر مسلمین جهان

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی


رضا کشمیری

سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان



معرفی کوتاه کتاب:

این کتاب سختی‌ها و مبارازات قبل از انقلاب را به تصویر می‌کشد. نشر چشمه تا کنون هفت بار این کتاب حجیم را در دو جلد چاپ کرده است.

عباراتی زیبا از کتاب:

آهسته به اتاق می‌خزم، خر خر بابام تمام شده، اما دندان قروچه لطیف تاریکی را تکه تکه می‌کند.

با دندان قسمتی را که سرخ است می‌جوم. به جای دندانم روی نان خیره می‌شوم. یک سوسک دو نیمه شده از میان برشتگی پیداست. نصف سوسک در زیر دندانم می‌ترکد. تف می‌کنم.

با سایه‌ام قدم می‌زنم، مورچه‌ای از لبه‌ی سایه رد می‌شود. باد با من لجبازی می‌کند، هی پیراهنم را بالا می‌زند و شکم لختم را غلغلک می‌دهد. باد پر از غصه است.

خدا شاطری است که به همه نان یکسان می‌دهد، به یکی خمیر نمی‌دهد و به دیگری دو آتشه، همه یک جور. کله پادشاه را هم اگر با تاج و سبیل و مدال و جواهراتش دفن بکنند همان‌طور می‌شود که کله‌ی یک گدای بی‌چیز.

چه غروبی! لبه‌ی بام نارنجی مایل به زرد شده. یک ماهی ، در حوض شلاقه می‌زند و تصویر لبه‌ی بام را تکه تکه می‌کند.


مطالعه بیشتر:


رضا کشمیری


معرفی بسیار کوتاه:

داستان طلبه ای که نمی‌تواند در جمع سخنرانی کند، اندکی لکنت زبان دارد.

استادش می‌گوید: زبان نداری ، دست که داری! 

مهارت ویژه‌ای در نقاشی کمیک  دارد و در نهایت از نفرات برگزیده در جشنواره بین المللی اتریش می‌شود.

این کتاب تا کنون دوبار توسط انتشارات جمکران چاپ شده و برگزیده جشنواره خاطره و داستان اشراق است.

عبارتی از کتاب:

هوا به اندازه‌ای سرد شده بود که بتوانم دست‌هایم را اول صبح‌ها در جیبم فرو کنم و آهسته بدوم و نسیم خنک صبحگاهی بخورد به صورت و بینی‌ام تا ته مانده خواب را از سرم بیرون کند.


داستان‌های طنز گونه:

پلیس بیچاره



رضا کشمیری