بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۸ مطلب با موضوع «توصیه های ولی امر مسلمین جهان» ثبت شده است

معرفی کوتاه کتاب:

 این کتاب خاطرات حضرت‌ آیت الله العظمی خامنه‌ای از زندان‌ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. خاطرات به زبان عربی بوده که آقای محمدعلی آذرشب گردآوری کرده و آقای محمدحسین باتمان غلیچ ترجمه کرده است. بسیار جذاب و درس‌آموز است. برشی از زندگی حضرت آقا که تا کنون کسی نمی‌دانسته و برای هر فرد ایرانی و غیرایرانی می‌تواند عجیب و قابل تأمل باشد. این کتاب ترجمه‌ی فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد. و توسط انتشارات انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.

قطعه‌هایی قابل تأمل از کتاب:

هنوز هم به یاد دارم که این شایعه میان مردم رواج داشت که گروهی از روحانیون در اطراف مشهد، مجلس شبانه‌ای برپا کرده‌اند و در سماور، عرق ریخته‌اند و در قوری، شراب و مشغول مستی و عربده کشی بوده‌اند! (ص۱۷)

هنگام سخن گفتن همه‌ی جسمش حرکت داشت و وقتی می‌خواست سخنی را برساند، وجودش می‌لرزید. من خود به چشم دیدم وقتی نوّاب در مذمّت تشبّه به لباس غربیان سخن می‌گفت، مردی چنان تحت تأثیر قرار گرفت که کلاه شاپوی خود را از سر برداشت، در دست مچاله کرد و در جیب گذاشت! (ص۵۳)

آقای مصباح یزدی صورت جلسات را در یک دفتر به زبان رمزی- که خود، اختراع کرده بود و به خطوط علوم غریبه شباهت داشت- می‌نوشت؛ و برای اینکه بیشتر رد گم کند، در آغاز دفتر نوشته بود:« کتابی در زمینه علوم غریبه یافتم و آن را رونویسی کردم.» شاید آن نوشته‌ها الان نیز موجود باشد. (ص۸۰)

اندکی بعد صدایی از اتاق مجاور شنیدم که بیت شعری می‌خواند ... بیت از مثنوی مولوی بود:

عار ناید شیر را از سلسله                         نیست ما را از قضای حق گله

صاحب صدا را شناختم؛ یکی از خطبای مشهور مشهد بود. فهمیدم او هم به زندان افتاده است. شناختن همسایه‌ی زندانی‌ام و شنیدن شعری که خواند، در من احساس آرامش به وجود آورد وتنهایی و غربت را از دلم دور ساخت. (ص۹۱)

در مسیر، یک افسر جوان که به گستاخی و وقاحت معروف بود، مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد: آشیخ! ریشت را تراشیدند؟ و من فوراً پاسخ دادم: بله، سال‌ها بود که چانه‌ی خود را ندیده بودم و حالا الحمدلله می‌بینم! و بدین ترتیب اجازه ندادم خشنود ودلخوش شود. (ص۹۴)

رضا کشمیری

معرفی کوتاه:

خاطرات خوابگاهی دانشجوی دکترا در فرانسه که به خاطر حجاب و دست ندادن به مردها ، کانون توجه شده است و به عنوان یک زن نمونه ایرانی و اسلامی ، سفیر فرهنگی کشورش می‌شود البته با افتخار. این کتاب ارزشمند توسط انتشارات سوره مهر به چاپ شصت و هفتم رسیده است.

رهبر معظم انقلاب در یکی از دیدارها فرمودند: کتاب خاطرات سفیر را توصیه کنید که خانم‌هایتان بخوانند.

جملاتی زیبا و اثرگذار از کتاب:

همون قدر بلند که نائل حرفش رو زد، جواب دادم: « دین اسلام می‌گه بهترین دوست شما کسیه که وقتی با اون هستید به یاد خدا بیفتید. من امبروژا رو دوست دارم، چون من رو به یاد خدا می‌ندازه، چون خدا دوستش داره، چون خدا رو دوست داره، و کسی که خدا رو دوست داشته باشه دنبال بهانه نیست تا نافرمانی خدا رو بکنه. » ... امبروژا (دختر آمریکایی) سرش رو آورد جلو. یه لایه اشک توی چشماش بود. آروم ازم پرسید: « اینی رو که گفتی واقعا دین اسلام گفته؟ »

-«آره من دروغ نگفتم.» (ص۵۳)

بغلم کرد. اشکاش روی مقنعه‌ام می‌ریخت. کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب. یه نفر این گوشه اتوبان برای خدا گریه می‌کرد؛ کاری غیرمعمول‌تر و غریب‌تر. چه حالی شدم! بغلش کردم... باهاش به خدا متوسل شدم. باهاش گریه کردم...گفتم: « اشکای فرشته‌ها روی صورت تو چی کار می‌کنه دختر مسلمون؟! » سرش رو بلند کرد. نگاهم کرد. گفتم: « اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی! » از پشت چشمه‌های چشماش خندید. (ص۹۳)

ژولی ، بعد از محمد، با همه خداحافظی کرد. وقتی به من رسید محکم بغلم کرد و کنار گوشم گفت: « ممنوم ازت که با محمد دست ندادی و روبوسی نکردی! » درست متوجه موضعش نشدم. گفتم: « دین من چنین اجازه‌ای نمی‌ده؛ و گرنه تو که می‌دونی نامزد تو برای من هم محترمه. » همون طور که چشماش برق می‌زد گفت: « می دونم. می‌دونم. ممنون. » شاید گنگ بودن نگاهم رو فهمید که ادامه داد: « می‌دونی، تو اولین کسی بودی که محمد باهاش صحبت کرد و من احساس ناامنی نکردم ... » ... امبروژا حرفاش رو شنید. حس می‌کنم به شدت به فکر فرو رفت. (ص۱۶۳)

خدا خودش کلید رو رو کرد. صفحه را باز کردم. بخشی از دعای کمیل رو شروع کردم به خوندن ...شاید ده خطی خوندم که متوجه شدم جیک نمی‌زنه؛ نه صدایی، نه خنده‌ای ، نه تکونی. یه دفعه دستش رو گرفت سمت من و گفت: « بده ببینم این کتاب رو ... تو اصلا نمی‌تونی بفهمی اون چیه! » ...  ریاض دعا رو بلند بلند می‌خوند و سر تکون می‌داد: « یا الهی و سیدی و مولای و ربی ... صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ... » نصف صفحه رو خوند و شروع کرد به گریه کردن. هق هق گریه می‌کرد؛ مثل یه بچه کوچک، سرش رو گذاشت روی میز. یه کم حسودی‌م شد. (ص۱۷۳)

یه کم فکر کرد و پرسید: « یعنی اگه رنگ لباس تو توجه مردی رو جلب کنه، تو اون لباس رو نمی‌پوشی؟! » گفتم: « اگه از حد متعارف خارج بشه، نه! نمی‌پوشم. »

-چرا؟!

-چون باید همه‌مون آرامش و راحتی نسبی داشته باشیم، وقتی توی اجتماعیم. من در امان باشم و بدونم من رو فقط با وجهه انسانی من می‌بینن. آقایون بتونن متمرکز بشن روی کارشون و خانوما مسابقه جلب توجه راه نندازن. همسر اون آقایون هم در آرامش باشن و بدونن خانومی در حال رقابت با اونا نیست.

نگاه تحسین آمیزی کرد و گفت: « خیلی منطقیه. آفرین بر اسلام! » (ص۱۸۹)

مردگان باغ سبز / محمدرضا بایرامی

درباره گلوله‌های داغ

رضا کشمیری

دُن آرام / میخائیل شولوخوف / جلد سوم و چهارم

در طول حکومت هشتاد ساله ی شوروی «دن آرام» مهم ترین رمانی است که یک بلشویک نوشته است. هنگامی که آخرین جلد این رمان منتشر شد اهالی مسکو شبانه جلوی کتاب فروشی ها صف کشیدند ودر آن دوران میخائیل شولوخوف به قهرمان ملی شوروی تبدیل شده بود. این‌گونه شد که دن آرام ، لقب بزرگترین رمان انقلابی قرن بیستم را به خود اختصاص داد.

جملاتی کاربردی و زیبا از کتاب:

پشه‌ها در علفزار پرده‌ای از ململ کشیده بودند. وزوز تنک لرزانشان دم به دم بیشتر می‌شد. ص ۹۶۰

کرورها پشه کورکورانه دور خودشان چرخک می‌زدند، تو چشم و چار و گوش و دماغ اسب‌ها و سوارها می‌چپیدند.

اسب‌ها جان به لب عطسه می‌زدند و مردها دست و بازو تکان می‌دادند، به خودشان پس گردنی می‌زدند و آتش به آتش سیگار دود می‌کردند.

بوی خاک داغ، بوی باروت توی دماغشان پیچیده بود.

گل و شل خشکیده‌ی دو طرف ردّ چرخ به بارانی که آمده بود شهادت می‌داد.

فلانی با پالتو تا گلو دکمه شده و صورت از سرما عین چغندر و ابروها و سبیل یخ بسته آمد تو. ص۱۱۱۵

گلوله‌ها سوت می‌زد، تق و پوق می‌کرد و تخته‌های کف انبارها و چارچوب دروازه‌ها را می‌پراند. ص۱۱۵۲

دندان‌هایشان تریک تریک به هم می‌خورد.

مطالب بیشتر:

آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار

رمان ۴ جلدی دُن آرام – میخائیل شولوخوف

رضا کشمیری


رمان زندگی پیامبر صل الله علیه و آله  آنک آن یتیم نظر کرده


معرفی کتاب از نگاه استاد حسن حسینی:

گاه کلمه‌ها کلمه نیستند؛ مخمل هستند. جمله‌ها به نرمای نسیم در مقابل دیدگانت می‌وزند و غبار از روحت پاک می‌کنند.

گاه توصیف‌ ماجراها آن چنان دقیق می‌شود که گویی نویسنده سالها خود آنها را تجربه کرده است.

نکته:

این کتاب جذاب رمان زندگی پیامبر است که توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۹ بار در ۶۳۲ صفحه چاپ شده است.

 عباراتی زیبا از کتاب:

«- ای رسول خدا؛ مادرم را سخت شکنجه می‌دهند و حال او بسیار بد است.»

«- شکیبا باش ای عمار!»

سپس دست سوی آسمان فراز ساخته و گفته بود: «بار خدایا؛ از خاندان یاسر، هیچ کس را به آتش دوزخ عذاب مکن!»

آنگاه عمار، از آنکه شکایت نزد رسول خدا برده بود، سخت شرمگین گشته بود. چه، آگاه بود که این تنها مادر او نبود که اسیر شکنجه و آزار مشرکان و کافران بود. جمله آن بردگان که اسلام آورده بودند، گرفتار آزار صاحبان خویش بودند. و رسول خدا مگر خود پیوسته در معرض آزار دشمنان نبود؟! نیز؛ عمار اگر تنها اندوه مادر خویش را داشت، پیامبر غم جمله مسلمانان را می‌خورد.


مطالب بیشتر:

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

تجربیات داستان نویسی استاد محمد رضا سرشار

رضا کشمیری


  مهمترین کتاب هایی که رهبر عزیز انقلاب در کتاب «من و کتاب» توصیه فرمودند:


۱- کتاب همپای صاعقه از بهزاد و علی بابایی / فرمودند ده ها کتاب و فیلم نامه و زندگی نامه می‌توانداز آن استخراج شود.


۲-  خداحافظ کرخه / داود امیریان / رهبری از نویسنده خیلی تعریف کردند با اینکه سن و سال کمی دارد اما قلمی پخته و توانا دارد.

 

۳- کتاب خاطرات مستوفی / خیلی خوب اما خیال پردازی و جنبه قصه ندارد.


۴- کتاب یاد یاران / حمید داود آبادی / رهبری: متن همراه با طنز بسیار کار را شیرین تر از موارد مشابه کرده است 


۵- دشت شقایق ها / محمد رضا بایرامی / رهبری: کتاب را یک نفسه خواندم.



مطالعه بیشتر:

خانواده پایدار

خاطرات شهدا


رضا کشمیری

جمله‌ای زیبا و پرمعنا از ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای: 

اگر انسان بخواهد در زمینه‌های معنوی و فرهنگی، تر و تازه بماند جز رابطه با کتاب چاره‌ای ندارد.


رضا کشمیری



داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی

با تمام گنجایش سینه هوا را استشاق می‌کرد و چشمها را در برابر شعاع های آفتاب، که از لا به لای شاخه‌های کاج نفوذ می‌کردند و پوست بدن از تماس با آنها احساس گرمی می‌کرد، نیمه باز کرده بود.

ملخک های فرز با پاهای نازک و درازشان نزدیک پای نیزار، روی آب صاف می‌دویدند، و در پایشان مثل تور روی آب باقی می‌ماند. موج خفیف آب، آهسته، ساحل شنزار را مک می‌زد. 

تاقباز روی آب خوابید و بی حرکت ماند، آسمان آبی بی انتها، جلوی چشمش بود.

ابرهای کوچک مثل جمعیتی پر تکاپو، در حال خزیدن و فشار به هم بودند.

دشت را قشری از مه پرپشت ژولیده، مثل پوست بره ای سفید، پوشیده بود.



مطالعه بیشتر:
 
رضا کشمیری

بسم الله الرحمن الرحیم




کتاب‌هایی که رهبر معظم انقلاب آیه الله العظمی خامنه‌ای توصیه فرمودند:


۱-  رمان دن آرام شوخولوف روسی


۲-  کتاب مهاتما گاندی و کتاب جان شیفته از رومن رولان

رضا کشمیری