معرفی کوتاه:
این کتاب تجربه نزدیک به مرگ سه نفر را روایت میکند. بسیار تکاندهنده و پر از نکات ارزشمند و واقعا طلایی است. باید به خودمان برگردیم و گذشته را جبران کنیم. همین امروز هم دیر است! مجموعه ای بسیار جالب و حیرت انگیز که ممکن است بخش هایی از آن برای بیماران قلبی و روان های آسیب پذیر، نامناسب باشد. این کتاب توسط نشر معارف به چاپ سی و سوم رسیده است.
قطعاتی از کتاب:
-مثل یک چراغ روشن که درون و بیرونش را نور فرا گرفته باشد. اما ... اما فقط نور نبود. در واقع، مخلوطی از درخشش خالص، عشق ، ایمان و دانایی عظیم بود. احساس کردم پر از عشق، پر از آرامش، پر از ایمان شدهام ... (ص۶۶)
-این هم به آن تجربه مربوط میشود. هر وقت، ساعتی به دست میبندم، عقربههایش از حرکت میایستد. هر وقت موبایلی به دست میگیرم سیستم گیرنده و فرستندهاش از کار میافتد. گمان میکنم تجربه مرگ، تغییراتی در میدان الکترومغناطیسی بدنم ایجاد کرده است. (ص۸۰)
-ناگهان همان جا، بین هوا و زمین ، ثابت و آویزان ماندم. البته جسمم از من جدا شد و به سمت پایین سقوط کرد. انگار، تا پیش از آن لحظه، پالتویی از جنس فولادی سنگین روی دوشم داشتم ... خیلی خیلی لذت بخش بود... (ص۱۰۴)
-تا چه اندازه به جسد خاکی خود علاقه داشتید؟
-اصلا علاقهای به او نداشتم. از نظرم فقط یک لاشه زشت، بدبو، سنگین و دل به هم زن بود. با وجود این کنجکاو بودم که بدانم سرانجامش چه میشود. (۱۰۸)
-... هر چیزی در دنیای مادی دارای قوه ادراک است. هر کلمه یک کتاب، هر نُت موسیقی، هر ذره عطر، شعور و احساس و حافظه دارد. همه آنها صداهای اطراف خود را میشنوند.تصاویر اطراف خود را میبینند ... (ص۱۳۷)
-چه کسی گفته که خدا درخواست شیطان را قبول کرد؟! بله شیطان تا روز قیامت ازخدا مهلت خواست؛ اما خداوند نه تا روز قیامت، تا زمانی نامعلوم به او مهلت داد. بنابراین شیطان دائم در هراس است که مرگش به طور ناگهانی فرا رسد. (۱۴۱)
توصیه قبل از آمدن به زمین: یکی اینکه در دنیا دیگران را دوست بدارم و به آنها کمک کنم. ما خلق شدیم تا به کمک هم در مسیر تکامل قرار گیریم. مهمتر از این، گفتند نباید فراموش کنم که خدا همیشه ناظر اعمال من است. (ص۱۵۱)
نمونه عذابهای روحی در جهنم، این هاست: حسرت زیاد، غم شدید، همدم شدن با شیاطین و ارواح خبیث و ترسناک، مورد تحقیر و سرزنش دیگران قرار گرفتن ... اما سخت ترین عذاب اخروی محروم ماندن گناهکاران از محبت الهی است. (ص۳۲۳)
بسیار ناراحت بودم. ماندن و همیشه ماندن در بهشت، تنها چیزی بود که میخواستم. مادرم گفت که چارهای جز برگشتن ندارم. و چون شدیدا اظهار ناراحتی کردم. گفت: « تو باید به خاطر برگشتن به دنیا از خدا سپاسگزار باشی. فکرش را بکن، اگر برای همیشه مرده بودی همچنان در وادی حق الناس به سر میبردی. ... برگرد و روحت را بشو. کاری کن که وقتی دوباره آمدی تو را به آن وادی نبرند. » (ص۳۳۱)
آدم اگر فقط کمی فکر کند می فهمد که هیچ دلیلی برای مغرور شدنش وجود ندارد. مگر ما که هستیم؟ موجودی که از آب گندیدهای پدید آمده. موجودی که اندرون او ادرار و مدفوع و چرک نهفته. موجودی که اگر غلاف نداشت از بوی گند خود نمیتوانست زندگی کند. (ص۳۳۵)
مطالب بیشتر:
سه دقیقه در قیامت / گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
خاطرات سفیر / نیلوفر شادمهری
داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی
یک برنامه ای شبکه 4 هست ساعت 7 انسان هایی که این تجربه مرگ رو داشتند
اونقدر از لذتش میگفتن که آدم مجاب میشد بمیره :|
ولی خب انسان اگر از آخرت مطمئن باشه مرگم چیز لذت بخشیه. ممنون از معرفی کتاب.