بیکتابی /محمدرضا شرفی خبوشان
معرفی کوتاه کتاب:
رمانی ایرانی و پر از کلمات و ترکیبات ناشناخته و عجیب و غریب از ضحّاکنامه و از راوی آنتیکهخَرش. انتشارات شهرستان ادب تاکنون ۴ بار این رمان جذاب و اثرگذار تاریخی را در ۲۶۰ صفحه به چاپ رسانده است. بیکتابی برگزیده دهمین جایزه جلال آلاحمد شده است.
عباراتی زیبا از کتاب:
ساعت بغلی بمبئی دوتابهام را از جیب نیم تنهام بیرون آوردم و دادم دستش.
قطره آبی از گوشه چشمش چکید به پوست تیره و لک و پیس گونهاش.
بین ابروهای پرمویش چال افتاد و سگرمههای شتریاش درهم شد.
آن بدن لُخت که نوک پستانش به پشکل تازه و سیاه بُز میمانست...!
شکم شصتش به داخل جلد چسبیده بود.
{همه ما لایق نفرین قرطاسیم، همه ما بد کردیم به کاغذ؛ از آن مظفرالدین میرزای بیشعور بیدرک خفیفالعقول مریض که نمیدانست کتاب چیست و پسر کله پر گوشتش بگیر تا بیا برس به کتابدارباشی دزد و رئیس مجلس و نماینده دزد و عتیقه فروش دزد و عمله دزد و کنیز دزد و نوکر دزد و حتی من دزد!
این تقاص تک تک ماست. قرطاس آمد و نفریشن را از دهان توپ، به صورت ما تف کرد. با خودم گفتم: «بکش میرزا یعقوب! تقاص تو تازه شروع شده»}
مطالب بیشتر: