بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

 جزء از کل /  استیو تولتز / ترجمه پیمان خاکسار

معرفی کوتاه کتاب:

رمانی فلسفی-روانشناسی عمیق و پر تعلیق ، گاه منزجر کننده و ناامید کننده، گاه امیدوارانه و امیدبخش .

چاپ چهل و نهم آن را از نشر چشمه در نمایشگاه کتاب خریدم گران! فکر نمی‌کردم اینقدر پر کشش باشد که تمام۶۵۶ صفحه‌اش را پشت سر هم در سه روز بخوانم. رمان‌های حجیم معمولاً حوصله‌سربر هستند و من تحمل تمام خواندشان را ندارم، این اولین رمان حجیمی بود که از اول تا آخرش را خواندم. نمی‌دانم دیوانگی شخصیت‌ها مرا گرفته بود یا بینش فرافلسفی و چرند و پرند گویی مارتین دین !

عباراتی جذاب از کتاب:

بقیه‌ی اوقات کلاس‌‌هایش را در اتاق خواب برگزار می‌کرد؛ لای صدها کتاب دست‌دوم، عکس‌های ترسناکی از شاعران مرده، شیشه‌های آبجو، بریده‌های روزنامه، نقشه‌های قدیمی، پوست موزهای سیاه خشکیده، بسته‌های سیگارِ نکشیده و زیرسیگاری‌هایی پر از سیگارِ کشیده. (ص۱۳)

بله، وقتی به انتظار مرگ روی تخت دراز کشیده بودم داشتم نقشه می‌کشیدم. به تمام کرم‌ها و لاروهایی که در زمین قبرستان بودند فکر می‌کردم و این‌که چه سوروساتی در انتظارشان است. هله‌هوله نخورید ای لاروها! گوشت آدم در راه است! شام‌تان را خراب نکنید! (ص۳۱)

اولین دفن لحظه‌ی مهمی ست برای  یک شهر. شهری که یکی از خودش را دفن کند شهر زنده‌ای است. فقط شهر‌های مرده‌اند که مرده‌های‌شان را صادر می‌کنند. (ص۳۲)

به حرف آوردن آدم‌بزرگ‌ها کار ساده‌ای بود. انگار همیشه دنبال حفره‌ای می‌گشتند تا فاضلاب تصفیه‌نشده‌ی زندگی‌های‌شان را در آن خالی کنند. (ص۹۳)

جواب داد، هر چند مثل فشفشه‌ای که روز زمین فش فش می‌کند و جرقه می‌زند و بعد ناگهان خاموش می‌شود... به گذشته که نگاه می‌کنم می‌‌بینم بعد از یک عمر نوشته‌ی ریزِ زیرِ تیترِ اصلی برادرم بودن، چقدر مذبوحانه دلم توجه می‌خواست. (ص۱۲۲)

بازویم را گرفت. چیز وحشتناکی در چشمانش دیدم. انگار می‌گریستند و بدنش را از نمک و تمام مواد معدنی ضروری پاک می‌کردند. بیماری‌اش داشت تلفات می‌گرفت. لاغر شده بود. پیر شده بود. (ص۱۵۶)

آن سه هفته انتظار رسماً شکنجه‌ای ماهرانه و پیچیده بود ... به بی‌تابی یک سیم لخت بودم. می‌توانستم نوک بزنم ولی نمی‌توانستم بخورم. می‌توانستم چشمانم را ببندم ولی نمی‌توانستم بخوابم. می‌توانستم بروم زیر دوش ولی نمی‌توانستم خیس شوم. روزها مثل بناهای یادبودی جاودانه از جا تکان نمی‌خوردند. (ص۱۷۸)

لبخند پدرم باز عریض‌تر شد. شبیه شامپانزه‌ای شده بود که برای آگهی تلویزیونی روی لثه‌اش کره‌ی بادام‌زمینی مالیده‌اند. (ص۳۰۵)

زمان گذشت. خورشید مثل یک آب‌نبات طلایی‌رنگ زکام در آسمان حل شد... به خاطر بی‌توجهی فرزندش را از دست داده بود. درست مثل کسی که بچه‌اش را روی سقف ماشین بگذارد و یادش برود برش دارد و راه بیفتد. (ص۳۶۹)

یک روز صبح با قیافه‌ای شبیه یک انگشت شست زیادی خیس خورده وارد کلاس شد. بعد ایستاد و چشمانش را گشاد کرد و با نگاهی که سوراخ‌مان می‌کرد به تک‌تک‌مان خیره شد. (ص۳۷۶)

اطرافم جیرجیرک‌ها سروصدا می‌کردند. انگار داشتند نزدیکم می‌شدند تا محاصره‌ام کنند. فکر کردم یکی‌شان را بگیرم و بکنمش توی پیپ و دودش کنم. (ص۴۰۹)

من و بابا یک گوشه به زور خودمان را جا کرده بودیم، ساندویچ‌شده بین کیسه‌های برنج و یک خانواده بدسیگاریِ اهل جنوب چین. در آن قفس داغ و پرعرق تنها هوایی که تنفس می‌کردیم بازدم بقیه‌ی مسافران بود. (ص۶۱۲)

مطالب بیشتر:

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی

دُن آرام ج۳و۴ / میخائیل شولوخوف

کیمیاگر / پائولو کوئیلو

 

نظرات  (۹)

سلام

موفق باشید:)

پاسخ:
علیکم السلام
ممنون
عاقبت بخیر باشید :)

من اینو همین امروز بعد از ظهر تموم کردم :))

واقعاااا فوق العاده بود و از زمانی که سرش گذاشتم پشیمون نیستم اصلا واقعا یکی از بهترین کتابایی که خوندم :))

پاسخ:
ممنونم از نظر شما :))
این به کتاب با لایه‌های عمیق روان شناسی و فلسفی است
گاهی گیج کننده است و عجیب
ولی در مجموع ارزش خواندن دارد حتی دوبار و سه بار خواندن
البته با دید انتقادی باید خواند و فعالانه نه منفعلانه
موفق باشید

موافقم :)

پاسخ:
ممنونم

نه نفرمائید 

تأثیر پذیری که همیشه هست 

درست میگی 

آره خوب خیلی جاهاش منم بهش انتقاد دارم 

ولی خوب ی داستان بیش نیست 

پاسخ:
بله الان شما با دید باز و نگاه انتقادی کتاب را خواندید
اما نوجوانان و کسانی که اعتقادات درست و محکمی ندارند ممکنه اثر بدی رویشان بگذارد
۱۰ مهر ۹۸ ، ۰۷:۵۴ محمد برزین

سلام 

متنی که نوشتید و انتخابی که از بخش های مختلف کتاب داشتید خیلی خوب بود. 

با اینکه حوصله این جور کتابها رو ندارم ولی متنتون را خواندم 

ممنون 

پاسخ:
علیکم السلام
ممنون از نظر ارزشمند شما
ان‌شاءالله موفق و عاقبت بخیر باشید

اوهومم موافقم 

خوب کتاب های که داستانی هستن رمان طور 

تأثیر نباید داشته باشه رو کسی 

البته خوبه که آدم حواس جمع باشه

پاسخ:
بعضی از رمان‌های پر طرفدار امروزی که اغلب ترجمه‌ای هم هستن روح ناامیدی و گاهی ولنگاری را به خواننده منتقل می‌کنند
اتفاقا رمان بالاترین تأثیر را روی روح و روان آدم دارد نسبت به فیلم و دیگر رسانه‌ها 
اما اگر کسی با دید باز و پشتوانه اعتقادی و فرهنگی درست مطالعه کند دیدش انتقادی خواهد بود و نکات مثبت را می‌گیرد و منفی را نقد می‌کند
ببخشید روده درازی کردم!
موفق باشید

سلام 

 

این کتاب فوق العاده است 

وقتی میخونی غرق کتاب میشی

پاسخ:
علیکم السلام
بله درسته
البته بعضی جاها شاید تأثیرات منفی و ناامیدی داشته باشه اما در مجموع هر کسی می‌تونه باهاش ارتباط برقرار کنه و درس زندگی بگیره
۰۸ مهر ۹۸ ، ۱۴:۲۸ abdolnabi solimani

سلام بسیار ممنونم بابت راهنمایتون فکر میکنم کتاب پر ارزشی باشه دستتون درد نکنه موفق باشید.

پاسخ:
علیکم السلام
درسته چشم انسان را باز می‌کند
امیدوارم هر کس که این کتاب را میخواند ابعاد مثبتش را بگیرد و منفی‌اش را رها کند

عالیییییییییییی

پاسخ:
درسته واقعا عالیییییییییییییییییی است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی