بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

 لحظه‌های انقلاب /  محمود گلابدره‌یی


معرفی کوتاه کتاب:


این کتاب، مستند گونه‌ایی است از لحظه‌های اسطوره‌ای انقلاب مردم ایران، که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصاً آزموده، یک نوع ادبیات تجربی است. این کتاب زیبا را دفتر نشر معارف تاکنون یازده بار در ۴۵۶ صفحه به زیور طبع آراسته.


جملاتی زیبا از کتاب:


چشم‌هایش می‌درخشد. انگار کرک روی گونه‌هایش را تراشیده. ولی نه نباید بزند. نزده. نه، نزده. طبیعی است هم گونه‌هایش و هم پیشانیش و هم سر دماغش مثل نقره می‌درخشد.  صدای بلندی دارد. صدایش پخته و گیراست. از بس وعظ کرده، صدایش این چنین پخته شده. (ص ۳۰۴)


آمبولانس‌ها مثل قرقی توی جمعیت، تیز و بز قیقاج می‌دادند و ویراژ می‌دادند و به سرعت می‌رفتند و شهید را از کف خیابان برمی‌داشتند و می‌بردند و باز یکی دیگر و یکی دیگر. (ص ۳۱۷)


حالا خبرنگارها اینجا جمع شده بودند. یکی از بچه‌ها مغزی را کف دست داشت و هی می‌دوید جلوی دوربین و داد می‌زد: « مسیو، این مغزه ، مغز انسان ، مغز انسان.» و باز می‌دوید. همه می‌دویدند. ( ص ۳۱۹)


یکی تکه‌روده‌ای دستش گرفته بود و هی ، جلوی دوربین به کول‌ها می‌دوید و می‌گفت: « مسیو، روده . مسیو، روده.» و زارزار می‌گریست، همه گریه می‌کردند. دسته جمعی گریه می‌کردند.(ص ۳۲۰)


پسر، چاله را کند و آن یکی، آهسته، مغز دست نخورده را درست، قلفتی انداخت توی چاله و آرام با دستش خاک ریخت رویش. (ص ۳۲۱)


... و کتاب اینگونه پایان می‌یابد:

نمی‌دانم چه شد که ضامن را زدم و خشاب را برداشتم و اسلحه را دادم به پیمان و گفتم: «بیا بگیر؛ تازه اول بسم الله است.برو بابا، برو»

پیمان دودستی اسلحه را بالای دست گرفت و دوید.بچه‌ها حالا مطمئن و مصمم فریاد می‌زدند: « بعد از شاه نوبت آمریکاست» و می‌دویدند. (۴۵۲)


مطالب بیشتر:

من و کتاب / سید علی خامنه‌ای

رمان ۴ جلدی دُن آرام – میخائیل شولوخوف

خانواده پایدار

رضا کشمیری

آه با شین / محمدکاظم مزینانی


معرفی کوتاه کتاب: 

این کتاب توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۳ بار در ۳۵۶ صفحه به چاپ رسیده است. و در چهارمین دوره جشنواره داستان انقلاب   به عنوان اثر برگزیده شناخته شده است.


عباراتی زیبا از کتاب:

الیجه۱ ( گربه‌ای ماده) دوباره آمده بود میان درگاه شاه‌نشین و با دقت رفتار و سکنات او را زیر نظر داشت. نگاهش بیشتر انسانی بود تا حیوان؛ مثل دریچه‌ای گشوده به صحرای محشر، هشداری فرازمینی، یا پیامی اضطراری از دنیاهای ناشناخته.


نطفه‌ی شازده در همین عمارت کاشته شده بود، در همین اتاق پنج‌دری پای طاقچه‌های گچ‌بری شده و سقف آینه‌کاری، مثل نطفه یک دختر و هفده پسر دیگر، از زن‌های صیغه‌ای و عقدی، آسمان اعیانی عمارت، زن‌هایی با پیراهن حریر عروسی و یقه دالبر دلبرانه، روی قالیچه‌ای ترکمنی که دو تا غزال از دویست سال پیش میان رج‌های ابریشمی آن گیر افتاده بودند و هر چه می‌دویدند به جایی نمی‌رسیدند.


لودر، مثل آب‌دزدک، دهان بزرگش را باز کرده بود و در و دیوار را گاز می‌گرفت. بوی خاک مرده فضا را پر کرده بود. جمعیت ایستاده بودند و هاج‌و‌واج نگاه می‌کردند؛ به باغی که داشت بی‌سیرت می ‌شد و باغبانی که تکیه داده بود به بیلش، مثل مترسکی افلیج یا مرده.


پیرزنی خشکیده و مچاله با صورتی جقّیده، مثل فطیری که نانوا به زور از تنور بیرونش کشیده باشد. فقط از روی چشم‌های برّاق و جان‌داری که گه‌گاه در اعماق  صورت پیرزن می‌جنبید می‌شد فهمید که هنوز زنده است و نفس می‌کشد.


مطالب بیشتر:

سنگی که نیفتاد / محمدعلی رکنی

رمان سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان

عاشقانه‌های اربعین

رضا کشمیری


رمان زندگی پیامبر صل الله علیه و آله  آنک آن یتیم نظر کرده


معرفی کتاب از نگاه استاد حسن حسینی:

گاه کلمه‌ها کلمه نیستند؛ مخمل هستند. جمله‌ها به نرمای نسیم در مقابل دیدگانت می‌وزند و غبار از روحت پاک می‌کنند.

گاه توصیف‌ ماجراها آن چنان دقیق می‌شود که گویی نویسنده سالها خود آنها را تجربه کرده است.

نکته:

این کتاب جذاب رمان زندگی پیامبر است که توسط انتشارات سوره مهر تا کنون ۹ بار در ۶۳۲ صفحه چاپ شده است.

 عباراتی زیبا از کتاب:

«- ای رسول خدا؛ مادرم را سخت شکنجه می‌دهند و حال او بسیار بد است.»

«- شکیبا باش ای عمار!»

سپس دست سوی آسمان فراز ساخته و گفته بود: «بار خدایا؛ از خاندان یاسر، هیچ کس را به آتش دوزخ عذاب مکن!»

آنگاه عمار، از آنکه شکایت نزد رسول خدا برده بود، سخت شرمگین گشته بود. چه، آگاه بود که این تنها مادر او نبود که اسیر شکنجه و آزار مشرکان و کافران بود. جمله آن بردگان که اسلام آورده بودند، گرفتار آزار صاحبان خویش بودند. و رسول خدا مگر خود پیوسته در معرض آزار دشمنان نبود؟! نیز؛ عمار اگر تنها اندوه مادر خویش را داشت، پیامبر غم جمله مسلمانان را می‌خورد.


مطالب بیشتر:

خانواده پایدار

خاطرات شهدا

تجربیات داستان نویسی استاد محمد رضا سرشار

رضا کشمیری