بیست و هشت اشتباه نویسندگان - جودی دلتون - ترجمه محسن سلیمانی
سگ مرا وارسی کرد و دمش را مثل استاد دانشگاهی که مدادش را تکان تکان میدهد تکان داد.
صورتی لاغر و مثل سیبی که مدتها در یخچال مانده باشد چروک بود.
اتوبوس مدرسه به نرمی ایستاد، دهانش را باز کرد ، بچهها را هورتی بالا کشید و غرش کنان و عصبانی راه افتاد.
چشمان مرد همچون شن کش بر بدن او کشیده شد.
کاغذ مثل قارچ روی میز سبز شده بود.
مطالب بیشتر: