بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان یک انسان واقعی» ثبت شده است




داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی

با تمام گنجایش سینه هوا را استشاق می‌کرد و چشمها را در برابر شعاع های آفتاب، که از لا به لای شاخه‌های کاج نفوذ می‌کردند و پوست بدن از تماس با آنها احساس گرمی می‌کرد، نیمه باز کرده بود.

ملخک های فرز با پاهای نازک و درازشان نزدیک پای نیزار، روی آب صاف می‌دویدند، و در پایشان مثل تور روی آب باقی می‌ماند. موج خفیف آب، آهسته، ساحل شنزار را مک می‌زد. 

تاقباز روی آب خوابید و بی حرکت ماند، آسمان آبی بی انتها، جلوی چشمش بود.

ابرهای کوچک مثل جمعیتی پر تکاپو، در حال خزیدن و فشار به هم بودند.

دشت را قشری از مه پرپشت ژولیده، مثل پوست بره ای سفید، پوشیده بود.



مطالعه بیشتر:
 
رضا کشمیری