معرفی کوتاه:
حماسهای باورنکردنی و زیبا ، تمام زیبایی های خونین صحرای کربلا را در بین نوجوانان بزرگمرد گردان امام حسین علیه السلام میبینید. تشنگیها ، تکه تکه شدنها و ... ؛ مقاومت ۱۴روزه ، بدون غذا فقط با برگ انگور. این حماسه در عملیات والفجر ۲ در تابستان سال ۱۳۶۲ اتفاق افتاده که طی آن، گروهان میثم از گردان امام حسین (ع)، تپه سوم از تنگه دربندیخان عراق را فتح کرد و در محاصره نیروهای عراقی گرفتار شد و پس از ۲ روز مقاومت، سرانجام با شهادت نیروهای گروهان، تپه مجدداً به تصرف نیروهای عراقی در آمد. این کتاب یک سند تاریخی منحصر به فرد به شمار می رود؛ چراکه هیچ نوشته دیگری درباره این بریده از عملیات «والفجر ۲» وجود ندارد.
جملاتی از کتاب:
نماز آن شب، نماز عشق و فنای در حق بود... سیلاب اشک بود که بر گونهها میلغزید و بر زمین میریخت ... آن شب با تمام وجود، بر حقارت انسان نماهایی که عمری در پی کسب لذات پوچ دنیوی سگ دو میزنند، شهادت دادم... (ص۴۹)
وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود، با لحنی تند گفت: « بی انصاف، چرا این قدر آب میدهی؟! امام حسن علیه السلام بالای سر من ایستاده و قدحی از آب در دست دارد و میخواهد به من آب بدهد، آن وقت تو این قدر به من آب میدهی؟ » مجروحینی که این سخن را شنیدند بی اختیار گریه کردند ... (ص۷۰)
بوی باورت سوخته فضا را پر کرده بود. از زیر آوار سنگرها، صدای نالههای دلخراش مجروحین به گوش میرسید... اجساد بسیاری با وضع دلخراش روی هم افتاده و بعضی کاملا متلاشی شده بود. همین طور بهت زده به اطراف نگاه میکردم. در لابهلای اجساد این اولیاء خدا، دستها و پاهای جدا شده و یا صورتهای متلاشی شده و شکمهای دریدهای را مشاهده کردم و نتوانستم طاقت بیاورم ... تراکم اجساد در سطح تپه آنچنان بود که راه رفتن را غیرممکن میساخت مگر اینکه پا بگذاری بر بدنهای پاک جگر گوشههای امت. (ص۹۹)
مطالب بیشتر:
شیعه شدن یک طلبه وهابی(اعجاز اشک بر امام حسین علیه السلام)
ما از تو به غیر تو نداریم تمنّا / حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده