بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بنویس

جملات زیبا، توصیفات جدید ، شخصیت پردازی‌های جذاب و صحنه سازی‌ها ماهرانه از کتاب‌هایی که خوانده‌ام

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وداع با اسلحه» ثبت شده است

معرفی کوتاه:

این رمان توسط آقای نجف دریابندری ترجمه شده است و ماجرای سرباز آمریکایی که در خط مقدم ایتالیا در جنگ جهانی اول شرکت کرده را روایت می‌کند. و توسط انتشارات علمی فرهنگی برای بار ششم در ۳۳۳ صفحه به چاپ رسیده است.

جملاتی جذاب از کتاب:

گلوله هفتادوهفت بود و هوا را شکافت و سوت زد و فرود آمد و سخت منفجر شد و برق زد و بعد دود خاکستری از جاده برخاست. سربازها اشاره کردند که برویم. از نقاط اصابت گلوله به زمین که می‌گذشتیم، من سعی کردم گودال‌های کوچک گلوله‌ها را وسط چرخ‌های ماشین بدزدم. بوی تند باروت و گل پاشیده شده و سنگ‌های چخماقی که تازه به هم زده باشند، می‌آمد. (ص ۲۵)

هر دو سوی جاده درخت داشت و من از میان درخت‌های دست راست، رودخانه را دیدم. آبش زلال و تند و کم‌ژرفا بود. رودخانه کم‌آب بود و در بستر آن، پاره‌های زمین شنی و قلوه‌سنگی بیرون زده بود. آب گاهی مانند یک لعاب درخشان روی بستر قلوه‌سنگی‌اش پهن می‌شد. (ص ۴۷)

درخت‌های توت، لخت و کشتزارها، قهوه‌ای‌رنگ بود. از ردیف درخت‌های لخت، برگ‌های مرده‌ی خیس روی جاده افتاده بود و آدم‌ها روی جاده کار می‌کردند. (ص۱۶۳)

عقب‌نشینی منظم و خیس و عبوسانه بود. شب آهسته در جاده‌ی شلوغ پیش می‌رفتیم. (ص۱۸۸)

به نظرم رسید که لبخند اندوهناکی زد، ولی نتوانستم تشخیص بدهم. چنان پیر بود و چهره‌اش چروکیده بود که لبخند، آن‌قدر خط در چهره‌اش می‌انداخت که کیفیتش در آن گم می‌شد. (ص ۲۶۷)

اسب‌ها سم به زمین می‌کوبیدند و سر تکان می‌دادند تا خودشان را گرم نگاه دارند. روی بال‌هاشان برفک نشسته بود و نفس‌هاشان توی هوا به شکل کلاف‌هایی از مه یخ‌زده درمی‌آمد. (ص۳۰۴)

مطالعه بیشتر:

رمان سال‌های ابری / علی اشرف درویشیان

داستان یک انسان واقعی – بوریس پوله وی

رضا کشمیری