معرفی کوتاه:
این کتاب از شاهکارهای ادبیّات فرانسه است. شریفترین احساسات را در طوفان جنگ و بدبختی روایت میکند. با ترجمه حسن شهید نورایی توسط نشر وال به چاپ رسیده است.
جملاتی از کتاب:
سرش کمی به جلو خم شده بود، گویی گردنش به شانه نچسبیده بود و از سینه شروع میشد. قامتش راست بود ولی خمیده به نظر میآمد. چهرهاش زیبا بود و مردانه. دو خراش عمیق سراسر گونههای او را گرفته بود.... موهای طلایی رنگ و نرم داشت که به عقب شانه شده بود، و در زیر روشنایی چراغ، مانند ابریشم درخشانی برق میزد. (ص۳۶)
ساکت شد. نفسش به انتها رسیده بود. چنان آروارههای خود را میفشرد که دیدم گونههایش بیرون آمد، یک رگ ضخیم و پرپیچ و خم مانند کرمی روی شقیقهاش ضربان گرفت. ناگهان تمام پوست صورتش با یک لرزه پنهانی به حرکت درآمد، مانند نسیمی که به دریاچهای بوزد. مثل شیری که بجوشد و خامهی آن با نخستین حبابهای جوش تکان بخورد. (ص۸۹)
مثل سگی که یک گوشش درد کند سری تکان داد. زمزمهای از میان دندانهای فشردهاش بیرون آمد، مانند عاشق زاری که از خیانت معشوقهی خود نالههای شدید کند، آه کشید. (ص۹۵)
مطالب بیشتر:
آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار
لحظههای انقلاب / محمود گلابدرهیی
سفر به گرای ۲۷۰ درجه / احمد دهقان