رمان سه جلدی مدار صفر درجه – احمد محمود
صدای خرخر سینه / مثل خدنگ راست و کشیده است.
چندک زده کنار سه فتیله.
صدای خفه و خش دار / نگاه تندش، انگار خون است.
دود غلیظی از شمال شهر، سینه میکشد و جلو میآید.
بال چشمش را بالا میبرد و نگاهم میکند.
لاستیک ماشین روی آسفالت به غژغژ غیظ آلود مگسی میماند که تابستان پشت توری حبس شده است.
سایه نخل وسط حیاط گشته است و رو دیوار شکسته است.
تو چشمخانه خشک میگردد.
صدای مرد بیخ گلویش غلت میزند.
حرف مثل سرب مذاب از میان دهانش بیرون میریزد و چکه چکه رو دلم مینشیند.
کومهی رخت خوابها / رنگ پالتو خاکستری است اما از چرک اردهای رنگ شده.
هوای شیری رنگ سحر حیاط را پر کرده است.
مطالعه بیشتر: