مجموعه داستان جوی و دیوار و تشنه/ ابراهیم گلستان
داستان عشق سالهای سبز:
از آب تیره جوی بر خاک خیابان میپاشید، غبار بر میافشاند و آنگاه بوی گندیدگیاش با بوی نم خوردگی خاک میآمیخت.
پف سفید ابرها رها به راندنهای باد.
نسیم در گندمها خش خش میانداخت.
یک شقایق از شکاف سنگ رسته در نسیم نرم میرقصید.
لذت میبردم که هوا سرد بود و نفسهایم گرم. و آنگاه مزه شیر داغ و بوی پارگی پوست پرتقال خوشایند بود.
پفهای لوله بخار اتوشویی در هوا . گلهای لاله عباسی در زمین.
داستان درختها:
باد بخارهای لَخت روی خاک خیس و برگهای تازه باز را کشید و نرم برد.
داستان بعد از صعود:
پاهایم از گل چسبیده سخت سنگین بود. انگار خاک مرا میگرفت.
دیدم قطرهای که از دُم یک خار میچکید خورشید با تمام فروغش نشسته بود.
مطالب بیشتر:
تقوا در کلام امیر بیان علیه السلام
مرگ در کلام امیرالمومنین علیه السلام