معرفی کوتاه:
رمانی دوجلدی و بسیار جذاب و پرکشش، شخصیّتهای متفاوت و پرتحرّک با شخصیّت پردازی فوقالعاده دقیق و زیبا.بهترین رمان دهه هفتاد البته در فضای قبل از انقلاب نوشته است. نشر معین به زودی چاپ دوازدهم آن را روانه بازار کتاب میکند.
داستان رمان «درخت انجیر معابد» درباره خانوادهای است که یکی از این درختها را در خانه خود دارد و آغاز قصه هم از جایی است که در تلاش برای قطعکردن درخت، از تنهاش خون جاری میشود. در باورهای بومی مردم، این درخت، گیاهی مقدس است.
جملاتی زیبا از کتاب:
باد چند بشکه خالی را از جا میکند و تو بلوار میغلتاندشان و صداشان مثل توپ میترکد. تا برسند به چمن خروجی مجتمع، باد مینشیند و هوا ابری میشود. (ص۷۹۴)
مینشیند رو دوشک. ملافه چروک شده زیر پایش را با حوصله صاف میکند. دستش حائل تن میشود تا بخوابد. صدای خرمگسها می آید: «بر شیطان لعنت!» باز مینشیند. مچ پایش ذقذق میکند. میمالدش... (ص۸۲۸)
ساعت چهار بامداد است. سر و صدای لکوموتیو در تونل میپیچد. تاریک تاریک است. شعله کبریتی، چند لحظه ، جایی از تاریکی را پس میراند و دماغ، لب و چانه مرد جوانی را روشن میکند. (ص۸۶۷)
مطالب بیشتر: